☁️part 3☁️

2.4K 248 16
                                    

بچه ها من تمام عکس ها برای این پارت رو داخل تلگرام می‌زارم✨ممنون حمایت میکنین

مخصوصاً Ghazalhkamaly خیلی بهم انگیزه میدی🌕

جیمین+
ته_
جی ×
یونگی#
جیهوپ؛
نامجون•
جین°

ویمینکوک به سمت خونه حرکت کردن
و تا برسن تو ماشین سکوت مطلق بود

Pov jimin

بلاخره رسیدیم و ماشینو تو پارکینگ پارک کردم
(عکس ماشین جیمین رو تو تلگرام می‌زارم)

همه پیاده شدیم و من جلوتر از تهکوک رفتم به
سمت آسانسور
سوار آسانسور شدیم که ... کای اومد داخل آسانسور

(آخر فیک درباره کای توضیح میدم)

کسی که همیشه ازش میترسم همیشه زیادی خودشو بهم می چسبونه و لازم نیس بگم کوکی و ته ته چقدر از کای بد شون میاد.
(علامت کای÷)
با دیدن من و نادیده گرفتن اون دونفر اومد سمتم که بغلم کنه که رفتم پشت کوک قایم شدم و بهش گفتم

+زیاد حالم خوب نیست لطفاً الان سمتم نیا

÷چته؟‌پس چرا چسبیدی به کوک؟

×به تو مربوط نیس

تا کای خواست چیزی بگه گفتم

+کای اونا برادران من خیلی باهاشون صمیمی و بهشون اعتماد دارم اینکه حالم بده به کوک بچسبم طبیعی.

نگاه غرور آمیز اون دوتا رو حس میکردم

_جوابتو گرفتی یا بیشتر توضیح بده

÷تو خفه شو...

تا یه دعوای دیگه نشده باید یه کاری میکردم

+کای بسته

آسانسور وایساد و زودتر از همه پیاده شدم
در خونه رو زدم و تا در باز شد توسط اوما بغل گرفته شدم بعد از سلام کردن به بابام رفتم تو اتاقم

علامت مامان جیمین$
علامت بالای جیمین¢

$دوتا پسر دیگم چطورن ؟

_خوبیم اوما

×اوما گشنمهههه

سوم شخص....
اوما باشه ای گفت و رفت سمت آشپزخونه و
بعد ۱۰ دقیقه سمت پسرا رفت
و گفت بچه ها غذا آمادس کوک برو بگو جیمین بیاد
کوک سمت اتاق جیمین رفت

×جیمین بیا غذا

با نادیده گرفته شدن توسط جیمین رفت بیرون
جیمین واقعا از رفتار های کوک ناراحت بود اون کوک رو خیلی دوست داشت دلش برای وقتی که کوک جیمین رو بیبی صدا میزد تنگ شده بود
جیمین با ناراحتی که تو گلوش حس میکرد خوابید

سرمیزشام...

¢جیمین چی شد

×نمیاد

$چرا

×نمیدونمممم

¢چی شده چرا همتون اخمو هستین؟

_مگه ما نگفتیم قبلاً جیمین نیاد دنبالمون

$چرا پسرا چی شده دارین نگرانم می کنین

_جای نگرانی نیست
فقط جیمین واقعا زیباست کیوته اندام خوبی جذابه و وقتی میاد اونجا همه نگاه ها هیزه و واقعا اذیتمون می‌کنه اون امگای ماعه اما اونجا همه می‌خوان عین گرگ بخورنش

¢اها باشه دیگه نمیاد ؛ امگاتون؟

×خودت بچه بودیم میگفتی جیمین امگایی ماس ماهم آلفای اونیم اون اولین امگایی زندگی ماست

$خوبه انقدر مواظب جیمینین

_مرسی اوما من سیر شدم

ته کوک رفت سمت اتاقشون و هر دو رو تخت شون تا 5 صبح گیم زدن

_کوک دلم برای بغل جیمین تنگ شده

×منم

_من میخوام برم پیش جیمین

×احمق ساعتو ببین الان خوابه

_خو اشکال ندارد اصلا میرم پیشش بخوابم

×پس منم میام بهش یه معذرت خواهی بدهکارم

کوک و ته سمت اتاق جیمین رفتن وقتی درو باز کردن با دیدن جیمین که غرق خوابه ضعف کردن ته سمت جیمین رفت و پیشونیش رو بوسید و بغلش دراز کشید و تا چشماش رو بست غرق خواب شد
کوک هم بر طبق عادتش تیشرتش رو دراورد و سمت جیمین رفت و تا خوابید در گوش جیمین معذرت خواهی کرد
جیمین با حس بوی ته کوک تو خواب لبخند زد و به سمت بوی عطر کوک رفت و کوک رو بغل کرد با حس سرمای بدن کوک خودش رو بیشتر به کوک چسبوند

___________________________________
کای:
از بچگی با خانواده پارک تو یه ساختمان زندگی میکنم و پدرش با پدر خانواده پارک دوسته
عاشق جیمین و از بچگی میخواست جیمین رو بدست بیاره که کوک ته میان و همیشه به کوک و ته حسودی می‌کنه
______________________________»»»»»

چطور بود ؟
⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠❤⁩⁦

My half brothers ☁️ برادران ناتنی من Where stories live. Discover now