امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 🌕🩶
_جیمین ما دوست داریم میخوایم بیشتر از یه هیونگ باشی
+بسته بسته نمیخوام بشنوم
+میشه من برم عقب بشینم
_چرا؟
+راحت نیستم
_نه نمیشه
+چرا
_باید به نشستن رو پای ددی عادت کنی
+یا کی گفته تو ددی منی منم قبول نکردم پیشنهاد رو
×جیمین اون پیشنهاد نبود تو باید سعی کنی از ما خوشت بیاد چون باید مال ما بشی
+خواهش میکنم اینجوری نباشین من کوک و ته قبلی رو میخوام من خیلی دوستون دارم اما عاشق نیستم
_تقصیر خودته که انقدر خوبی
+میشه دم یه داروخانه وایسین
×چرا؟
+قرص بگیرم
_مگه ما اینجا هویجیم
+منظورت چیه؟
_از این به بعد ما همه نیاز هاتو برطرف میکنیم
+انقدر چرت نگو
_بزار نشونت بدم
با این حرفش لباش رو روی لبای جیمین گذاشت
جیمین چشمام از حدقه زد بیرون سعی کرد تهیونگ رو متوقف کنه اما بعد یه مدت دیگه نتونست مقاومت کنه خیلی نیاز داشت به لبای تهیونگ پس باهاش همکاری کرد بعد یه مدت جیمین اروم از تهیوپگ جدا شد و به چشماش خیره شد و بعد از ضربه نسبتاً آرومی به شونه ته زد×منم میخوام
+کوک خواهش میکنم فقط منو ببر خونه
×باشه اما تو خونه باید منو ببوسی
+...
رسیدن خونه جیمین بدون هیچگونه حرف به سمت اتاقش رفت اما قبل از اینکه درو ببنده کوک پاش رو لایک در گذاشت جیمین با دیدن پای کوک برای اینکه چیزیش نشه فشار در رو کم کرد و به چشای کوک خیره شد کوک درو باز کرد جیمین دستش رو برداشت و کامل روبه روی در ایستاد کوک داخل شد و درو قفل کرد...
Pov tehyung
با وارد شدن به خونه جیمین به مامان بابا بی توجهی کرد و سمت اتاقش رفت و کوک هم پشت سرش اما قبل از اینکه من برم مامان دستم رو گرفت
&تهیونگ جیمین چشه پسرم
_چیزی نیست اوما خستس
&مطمئنی شما دوتا باز کاری نکردین
_بله...
&پس میرم از خود جیمین هم بپرس وای به حالت اگه تقصیر شما باشه
_نه اوما وایسا
سوم شخص...
کوک وارد اتاق شد و درو قفل کرد
اروم به جیمین نزدیک شد اما جیمین تکون نخورد
YOU ARE READING
My half brothers ☁️ برادران ناتنی من
Fanfictionداستان از خانواده ای شروع میشه که بعد از اینکه مادر فهمید یک پسر امگا به دنیا آورده تصمیم میگیره دوتا آلفای دوقلو که خیلی ازشون خوشش اومده بود رو برای محافظت از امگاش به سرپرستی بگیره ... قرار چه اتفاقی بیفته vminkook _ ویمینکوک