My half brothers ☁️ برادران ناتنی من

☁️part 12☁️

امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 🩶🌕

POV tehyung

وارد اتاق جیمین شدیم و دیدیم مادرمون داره گریه می‌کنه و لحظه ای دست از جیمین رو ول نمیکنه و صورت جیمین رو میبوسه و باهاش حرف میزنم
با دیدن اون صحنه لعنتی به خودم فرستادم همش تقصیر ماست

شخص سوم...

مامان جیمین صورت جیمین رو نوازش می‌کرد و می‌گفت

«الهی من دور صورتت بگردم پسرک من فرشته من
مامانی حواسش بهت هست اصلا نگران نباش
قشنگ من کابوس نبینی ها سردت نشه ..هق... مامان قربونه صورت خوشگلت بشه..هقق.. مثل قدیما بهت غذا میدم برات داستان میگم تا ...هقق..چشمای قشنگت رو باز کنی ..هقق..پسر من »

کوک و ته خیلی شرمنده بودن پدر جیمین هم حرف نمی‌زد فقط با دستای چروک خوردش سیگار می‌کشید و به ماه نگاه می کرد
تهیونگ زیر لب زم زمه کرد

×پس این طوفان قرار کی تموم شه؟

چند روز بعد ...

این چند روز تمام کار های جیمین رو مادرش می کرد اصلا نمیزاشت کوک و ته کاری کنن
به این باور رسیده بود که یک بار جیمین رو سپرد بهشون اینجوری پسرکش رو بهش برگردونند
پدر جیمین هم فهمیده بود که جیمین با کوک و ته رابطه داره
بلاخره امروز پدر جیمین به زور مادر جیمین رو راضی کرد تا کوک و ته رو با جیمین تنها بزاری

کوک و ته اروم بغل تخت معشوقشون نشستن

_سلام فرشته من

×جیمینی هنوز وقت بیدار شدن نشده ؟؟؟

تهیونگ با حرفش قطره اشکی ریخت
پرستار در زد و وارد شد لیوان آب دست تهیونگ داد تا به جیمین بده
جیمین تمام تغذیه اش رو از سُرم ها بدست میآورد و فقط آب رو مامانش بهش میداد که انگار همیشه سخت ترین کاره
تهیونگ که اینو می دونست فکری به سرش زد

×جیمین بهم کمک کن و آب رو بخور تا منم دلتنگیم رو با لبات رفع کنم

بعد حرفش آب رو سر کشید و توی دهنش نگه داشت به سمت لب های جیمین رفت
و لباش رو با دستش از هم باز کرد لباش رو به لبای جیمین چسبوند و آب رو منتقل کرد
و برای اولین بار جیمین آب رو پس نزد و تهیونگ انقدر تشنه لبای جیمین شده بود لبای بی جون جیمین رو می مکید
ازش جدا شد کوک جاش رو گرفت
و بعد دوتاشون با دیدن قطره اشکی که از چشمای بسته جیمین ریخت
از جاشون بلند شدن

_جیمین .. جیمین

_برو بگو دکتر بیاد

×باشه

تهیونگ سریع بیرون رفتن و دکتر جیمین پیدا کرد سمت اتاق جیمین برد

«خب وضعش خیلی بهتر شده و چیکار کردید گریه کرد؟