امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 🩶 🌕
ببخشید طول کشید بزارم وقت نکردم
راستی تمام فیک متوقف میشه تا برادران ناتنی من تمام شه.تهیونگ نزدیک گردن جیمین شد و بوسه ای روی پوست سفیدش زد
اروم به بنفش کردن گردن معشوقش مشغول شد
تهیونگ هیچ وقت نمیتونست زیبایی جیمین مقاومت کنه
پوست گردن جیمین رو که از پنبه نرم تر بود رو گاز گرفت
جیمین کمی خودشو جمع تر کرد و سمت ته برگشت
کوک کمکم از پشت به جیمین نزدیک شد
جیمین کامل بین دوتا برادرای ناتنیش گیر افتاده بود
کوک دقیقا جای که تهیونگ مارک کرده بود رو زبون زد
هنوز روی مارک خیس بود و کوک میتونست روی مارک جیمین مزه ته رو هم حس کنه+اما الان اصلا حوصله ندارم
_قرار نبود و نیست بهت خوش بگذره
+یا یعنی چی
کوک جیمین رو براید بغل کرد و ته هم پشت سر کوک راه افتاد
...
ته در رو بست و کوک جیمین رو زمین گذاشت
کوک روی مبل نشست
+چیکار کنم؟
کوک حرفی نزد فقط به دیک سفت شدش نگاهی کرد
+ ببینید واقعا الان نمیتونم باور کنید جبران میکنم فقط الان نه
جیمین سمت در رفتم اما ته جلوی در وایساد...
Pov jimin
تهیونگ جلوی راهم وایساد کمرم رو سفت گرفت چسبوند به خودش سفتی دیکش رو حس می کردم
یهو سرش رو کرد تو گردنم و گازی گرفت
+اییی... برو کنار
تهیونگ با پوزخند نگام کرد همینطور که با یک دستش کمرم رو گرفته بود
با دست دیگش دکمه های رو باز کرد
دستم رو گرفت و روی سینش گذاشت
سعی کردم به بدنش نگاه نکنم
اما گردنم رو سفت گرفت و نزدیک صورتش آورد
لباش رو روی لبام گذاشت و وحشیانه مک میزد×نمیدونی اون پایین چقدر منتظر لبای باد کردته
حرفی نزدم فقط سعی کردم واکنشی نشون ندم تا شاید بیخیال شن اما...
تهیونگ چک نسبتاً آرومی زد و مجبورم کرد کمربندش رو باز کنم
YOU ARE READING
My half brothers ☁️ برادران ناتنی من
Fanfictionداستان از خانواده ای شروع میشه که بعد از اینکه مادر فهمید یک پسر امگا به دنیا آورده تصمیم میگیره دوتا آلفای دوقلو که خیلی ازشون خوشش اومده بود رو برای محافظت از امگاش به سرپرستی بگیره ... قرار چه اتفاقی بیفته vminkook _ ویمینکوک