Ill save you.

1.2K 195 29
                                    

"Your worst fucking nightmare."

~*~

زین عقب رفت و سعی کرد ناتی بوی رو از خودش دور کنه چون توی فکرای خودش غرق شده بود و نمیخواست کسی مزاحمش بشه.

"بکش کنار!"زین تقریبا جیغ کشید,ولی شهید خودشو به نشنیدن زد.

یه ناله کوتاه کرد و دوباره سعی کرد شهیدو هل بده,که باعث خندیدنش شد.

"میخوای هارد تو گت بازی کنیم ها؟"

زین سرشو تکون داد و انگشتای سوسیس مانند شهیدو از صورتش دور کرد.با تمام قدرت هلش داد تا بتونه از دستش فرار کنه.

"نه آه.هیچ جایی نمیری."شهید مچ زینو گرفت و به طر ف خودش کشیدش.

زین داد کشید,اونقدر عقب رفت تا بین ناتی بوی و دیوار ساندویچ شد.

"لعنتی گفتم بکش کنار,کدوم قسمتش نامفهومه؟اصلا زبون آدم حالیت میشه؟"

ناتی بوی در جواب زین فقط خندید و سرشو تکون داد,بدنشو بیشتر به زین چسبوند.

زین صورتشو منقبض کرد و همونطور که دست ناتی,بازوشو نوازش میکرد,سعی کرد فرار کنه.

زین چشماشو بست,آرزو میکرد هیچوقت قبول نکرده بود با ناتی بوی بره بیرون.

باهم ماری جوانا میکشیدن و میخندیدن تا اینکه ناتی به یه پدوفیل حال بهم زن تبدیل شد که حرف گوش نمیکنه.

بد تر از اون,این بود که بین مردم بودن ولی هیشکی به زین کمک نمیکرد,با اینکه میدیدن یکی از دوستای نزدیک زین تقریبا بهش تجاوز کرده,که دیگه خیلی هم نزدیک نبود.

مردم به خودشون زحمت نمیدادن,فکر میکردن احتمالا یه گی کاپل دعوا میکنن یا لاس میزنن,که کاملا واضح بود هیچ کدوم از این کارارو نمیکردن.فقط بهشون نگاه میکردن و رد میشدن.

"داداش,کاملا واضح گفت باید بکشی کنار,گوشات کار نمیکنن؟باید یه قرار ملاقات با دکترم برات رزرو کنم چون نشنیدی بهت گفت,گمشو کنار.پس چرا گم نمیشی قبل از اینکه یه کاری کنم که هیچوقت ازش پشیمون نمیشم؟"یه صدای بم آشنا شنیده شد که باعث شد ناتی موقتا متوقف بشه و به اون مرد قد بلند زل بزنه.

زین پلکاشو باز کرد و اونو دید,وقتی ناتی بوی ولش کرد از خیال راحت آه کشید.

عالیه,تعقیب کنندم میخواد نجاتم بده.

با خودش فکر کرد.

"خب چی میشه اگه کنار نکشم؟میخوای چیکار کنی ها؟!"

لیام سرشو تکون داد و ناتی بوی رو هل داد –در اصل پرتش کرد به طرف دیوار و باعث شد صدای بنگ بلندی شنیده بشه.

فک و مشتاش منقبض شده بودن,عصبانیت همه وجودشو گرفته بود و به طرف ناتی بوی رفت و رو به روش ایستاد.پوزخند زد و به قیافه ترسیدش نگاه کرد.

"نمیخوام اینجا,به خصوص جلوی زین,بلایی سرت بیارم,ولی یه مشت توی شکمت هیشکیو اذیت نمیکنه البته تو رو یه ذره اذیت میکنه ولی به هر حال حقته چون حرف گوش نمیکردی,مردم واسه همین ناتی بوی صدات میکنن؟"

زین شوکه شده بود و نمیدونست باید چیکار کنه.چیکار باید میکرد؟سر جاش یخ زده بود,چشماش گشاد بودن و به منظره رو به روش زل زده بود,چند نفر دورشون ایستادن و تماشا کردن,بعضیا هم فیلم میگرفتن.

"لطفا اینکارو نکن!"ناتی بوی داد زد ولی لیام به حرفش گوش نکرد و مشتشو محکم به شکم ناتی بوی کوبید.

از درد ناله کرد و کنار دیوار روی زمین افتاد.لیام و زین همراه بقیه که دورشون بودن تماشاش کردن.

صدای تشویق و 'واو' ها شنیده میشد و لیام به خودش افتخار میکرد.عقب رفت خم شدو چند بار به صورت ناتی بوی ضربه زد.

"دفه دیگه هرچی بگم گوش میکنی,دیگه ناتی بوی نیستی نه؟"لیام ایستاد و خندید و به زین که متعجب شده بود نگاه کرد.

چند دقیقه بعد وقتی لیام و زین همونجا ایستادن و بهم زل زدن,بقیه تماشاچیا رفتن.

"لازم نبود اون کارو کنی."زین چند ثانیه بعد بالاخره حرف زد و به ناتی بوی نگاه کرد که هنوز روی زمین بود و دستش روی شکمش بود که لیام بهش مشت زده بود.

"چرا بود.ممکن جایی رو لمس کنه که دوست نداشتی اون بهش دست بزنه به خصوص جلوی مردم.باید ازم تشکر کنی که نجاتت دادم به جای اینکه بگی لازم نبود کاری که کردمو انجام بدم.من از هیچی پشیمون نیستم,حقش بود."لیام شونه هاشو بالا انداخت و گوشه های لبش برای تشکیل پوزخند معروفش بالا رفتن.

زین فقط با تعجب بهش زل زد,هنوز مطمئن نبود دقیقا چه اتفاقی افتاده.

ناتی سرفه کرد و صدای ناله ش شنیده شد.از جاش بلند شد و اونجایی که لیام مشت زده بودو با دستش مالید.

"اصلا تو کی هستی؟"پرسید,سرفه کرد و لیام و زین متوجه سوالش شدن.

"بدترین کابوس لعنتیت."لیام پوزخند زد.

~*~

سلام!

ناشناس من کی 2 کا شد عایا؟

تچکر گایز!

All the Love Yasi♥

Unknown || Ziam(Persian Translation)Where stories live. Discover now