Unknown || Ziam(Persian Translation)

I trust you

"لیام!من نمیتونم شنا کنم!جرعتشو نداری هلم بدی!"زین جیغ زد,تقریبا تعادلشو از دست داد.

لیام خندید و کمر زینو گرفت,بالا تنه لخت خیسش به پشت زین چسبیده بود.

"هلت نمیدم.تو میپری,من میپرم.کنارت میمونم.بهم اعتماد کن."

زین لب پایینشو از روی استرس شدید گاز گرفت و سرشو به طرف لیام برگردوند.یه لبخند و حس امیدواری توی چشماشو دید.

زین یه لبخند کوچیک زد و سرشو برای تایید تکون داد,آه کشید."بهت اعتماد دارم."و اون کلمه ها باعث شدن لیام یه لبخند واضح بزنه.

لیام آروم دستاشو از دور کمر زین باز کرد و کنارش ایستاد,انگشتاشو بین انگشتای زین قفل کرد.

نفس زین,وقتی انگشتای لیامو بین انگشتای خودش حس کرد, تو سینش حبس شد.احساس میکرد این کار درستیه که باید انجام بشه.

زین به انگشتاشون نگاه کرد,نور ماه بالای سرشون میتابید.یه لبخند آروم روی لب هاش نقش بست و دست لیامو محکم نگه داشت,بهش نگاه کرد.

"یادت باشه,تو میپری,من میپرم."لیام آروم گفت و انگشت شصتشوبرای اینکه به زین نشون بده کنارشه,روی مچ دستش کشید.

زین سرشو تکون داد و دست لیامو فشار داد.

"با سه شماره."لیام به زین نگاه کرد که عصبی با چشمای کهرباییش, بهش زل زده بود.

"1" زین زمزمه کرد.

"2" لیام گفت.

"3" زین داد زد و همونجوری که خودشو لیام,پریدن توی آب,چشماشو محکم بست.

زین جیغ کشید,همونطور که بیشتر توی آب فرو میرفتن,دست لیامو محکم نگه داشته بود و سعی میکرد با لگد زدن به طرف بالا شنا کنه.

لیام,بالا کشیدش و وقتی که کاملا بالا بودن,دم و بازدم کرد.

صورتشو با اون دستی که دست لیامو نگرفته بود,مالید و چشماشو باز کرد,به لیام نگاه کرد وآروم خندید.

لیام زینو به طرف خودش کشید و پاهاشو دور کمر خودش حلقه کرد و دستای خودشو دور زین.

به زین لبخند زد و آروم خندید."بد نبود نه؟"لیام پرسید,حس میکرد بازو های زین دور گردنش حلقه میشن.

زین سرشو تکون داد و دوباره آروم خندید."باحال بود."اعتراف کرد,با یه لبخند گشاد به لیام زل زد.

لیام زینو از اونم به خودش نزدیک تر کرد,بالا تنه های برهنشون بهم خوردن.

هردوتاشون به لب های هم نگاه میکردن,لیام آروم سرشو اورد جلو و زینم همون کارو کرد.

وقتی که لب هاشون تقریبا همو لمس کردن,زین متوجه شد چه اتفاقی داره میوفته و سریع سرشو عقب کشید,دستاشو از دور گردن لیام باز کرد.