Perfect for you

937 122 6
                                    

"But if you like causing trouble up in hotel rooms.And if you like having secret little rendezvous.
If you like to do the things you know that we shouldn't do.Baby, I'm perfect.Baby, I'm perfect for you."

One Direction - Perfect

~*~

"بیدار شو زینی."لیام آروم گفت،صداش خش‌دار بود و لباش همه جای صورت زینو میبوسیدن.
زین غرغر کرد و صورتشو جمع کرد،بدنشو حرکت داد و از درد ناله کرد.

"درد داری؟"لیام در حالی که میخندید پرسید،چونه زین رو بوسید و لباش رو تا جایی که به لبای زین برسه بالا برد و بوسه کوتاهی روشون زد.
زین چشماشو با مشتاش مالید."‌فقط یه ذره."جواب داد و سعی کرد پایین‌تنه‌ش رو زیاد تکون نده.
لبشو گاز گرفت تا جلوی خودشو از فکر کردن به اینکه چقدر صدای سر صبح لیام سکسیه،بگیره.صداش بم بود و کلمه هارو کشیده تلفظ میکرد و فاک - صددرصد به شنیدنش عادت میکنه.
لیام خندید و نشست و انگشتاشو بین موهای بهم ریخته و نرم زین برد."سکس دیشب اونقدرم خشن نبود،مگه نه؟"
زین چشماشو چرخوند و در حالی که شونه هاشو بالا می‌انداخت،چشماشو با دستاش مالید."نه،اگه بخوام روراست باشم تقریبا از دردش خوشم اومد،میدونی."
لیام خندید و با انگشتاش کمر زینو نوازش کرد و به پسر جوونتر لبخند زد.
"جوری که از لذت جیغ میزدی رو شنیدم.شرط میبندم اونایی که تو اتاقای بغلی بودن هم شنیدن.احتمالا الان میدونن اسمم چیه."
زین چشماشو چرخوند و لبخند زد."اوه خفه شو."زین چشماشو با بازوش پوشوند و وقتی لیام موهاشو نوازش کرد،بهش تکیه داد.
مثل یه بچه‌گربه از اینکه با موهاش بازی کنن،خوشش میومد.به خصوص اگه لیام این کارو میکرد،اصلا منصفانه نبود که وقتی با موهاش بازی میکرد،اونقدر راحت خامش میشد.
"پاشو بیبی بوی،صبحونه روی میز آمادس."لیام گفت و بلند شد و ربدوشامبر سفیدشو پوشید و بنداش رو گره پاپیونی زد.
"هممم پس به خاطر اینه که اینقدر بوی خوبی میاد."زین دستاش رو دراز کردو بلند شد.خم شد تا باکسرشو برداره و بپوشه،و انگشتاشو بین موهای بهم ریختش برد.
"آره بیب،هرچی توی منو بود گرفتم."لیام خندید و روی صندلی نشست و از همه غذاهایی که گرفته بود،توی بشقابش گذاشت.بشقابو جلوی خودش روی میز گذاشت و شروع به خوردن کرد چون بدجور گشنه‌ش بود.
زین خندید و غذاهای داغی که جلوش بودن رو بو کرد،شکمش صدا میداد و وقتی لیام بهش خندید،با خجالت لبخند زد.
رو به روی لیام نشست و شروع به خوردن کرد.
لیام به زین نگاه کرد و آروم،سرشو برای پسر جوون که خیلی گشنه‌ش بود،تکون داد و لبخند زد.
"برای امروز چه برنامه ای داری بیب؟"لیام پرسید.
زین لباش رو لیسید و شونه هاشو بالا انداخت و کمی از آب پرتقالش خورد."گفتم شاید به جای اینکه تنبل باشیم و توی این هتل به شدت خسته کننده بمونیم،بهتره بریم دور بزنیم و خرید کنیم."‌
لیام سرشو برای تایید تکون داد و یکی از ابروهاشو بالا برد."چرا نمیتونیم همین جا بمونیم؟حداقل من میتونم یه کاری انجام بدم."و باعث شد زین جوری بهش نگاه کنه که انگار دیوونس ولی بعدش قضیه رو فهمید.
"نمیخوای به باسنم یه استراحت بدی نه؟"‌اون گفت و باعث شد لیام بخنده و سرشو عقب بندازه.
چند ثانیه بعد لیام خندیدنشو تموم کرد و گفت."من یه Payne in the ass ام نه؟،میفهمی دیگه Payne فامیلم-"
زین وسط حرفش پرید و چشماشو چرخوند."آره میفهمم و اصلا خنده دار نبود."آروم خندید.
لیام چشماشو چرخوند و به غذا خوردنش،در حالی که همش به زین زل زده بود، ادامه داد.

Unknown || Ziam(Persian Translation)Where stories live. Discover now