15. {SMUT}

1.8K 171 5
                                    

سرخوشانه خندید و لب هاش رو به لبه‌ی شیشه نازک چسبوند. سرش رو کمی عقب برد و مایع سرخ داخلش رو کامل نوشید.
ریتم موزیکی که توی سالن کلاب تاریک پخش میشد، به زیر پوستش نفوذ کرده بود و مغزش رو وادار به کشوندن پاهاش به سمت پیست رقص میکرد.
بالاخره جایی برای خودش روی سکویی که همه‌ی بدن های مست و داغ میرقصیدن، پیدا کرد و با ریتمی که از بلندگوها پخش میشد، کمر و پاهاش رو حرکت داد. دست هاش رو بالا برد و رقصی شبیه به بقیه افرادی که اونجا بودن، تحویل چشم های بیننده مجذوبش داد.
سوجون جرعه آخر ویسکیش رو سر کشید و لیوان رو آروم روی میز گذاشت. به جلو خم شد و سرش رو برای دختری که اون طرف میز گرد نشسته بود، تکون داد، "علاقه ای ندارم." دوتا اسکناس روی میز گذاشت و کتش رو پشت صندلی آویزون کرد. بی توجه از کنار دختر مو مشکی رد شد و به طرف کسی رفت که حالا بیشتر از یک ماه بود که دو روز در هفته، ساعتی رو باهاش میگذروند و با تمریناتش به زیباتر کردن قوس باسنش و باریک تر شدن کمرش، کمک میکرد.
جیمین غرق در رقصش بود. بدنش رو با حرکت موج جمعیت، تکون میداد و هر ازگاهی دستش رو بین موهای صورتی تازه کوتاه شده‌ش میبرد تا چتری هاش رو کنار بزنه. لبخند دائمی روی صورتش جا خوش کرده بود و چهره‌ش رو گستاخ‌تر نشون میداد.
با عوض شدن بیت موزیک، حرکاتش رو تندتر کرد و اون موقع بود که دست هایی دو طرف کمرش قرارگرفتن و باسنش رو از پشت به گرمای مردی نزدیک کردن.
سوجون نفس گرمش رو روی گوش پسر فرستاد و عضوش رو از پشت پارچه جینش، به باسنش مالید، "جیمینی..."
جیمین خندید و سرش رو روی شونه غریبه انداخت. اهمیتی نمیداد که کدوم یکی از مست مردهای مست کلاب تصمیم گرفته بود باهاش خوش بگذرونه. در واقع نبود یک ماهه‌ی یونگی، باعث شده بود احساس مالکیتی که عمیقا اطراف اون مرد حس میکرد رو از دست بده و حالا بیشتر شبیه جیمینِ گذشته شده بود!
باسن و رون هاش رو هماهنگ با ریتم تکون داد و کم کم فشار افزاینده عضو مرد رو روی ماهیچه‌ش احساس کرد. دوباره خندید و با لحن کشداری داد زد، "دوستت اون پایین داره بیدار میشه!"
سوجون از مستی شدید پسر خبر نداشت. به خیالش اون متوجهِ هویتش شده بود و عمدا بهش اجازه دسترسی میداد. پس خودش رو بیشتر بهش فشرد و توی گوشش زمزمه کرد، "نمیخوای بریم یه جایی تا بخوابونیش؟"
جیمین دوباره خندید و ریتم رقصش رو تندتر کرد. خودش رو بین بازوهای مرد فرو برد و شهوتش رو از بین نفس هاش قاپید، "اصلا دیکت طوری هست که ارزششو داشته باشه؟" حالا دیگه واقعا شبیه به خود قبلیش صحبت میکرد.
سوجون به پررویی پسر خندید و دست هاش رو از روی کمرش برداشت تا دو طرف باسنش رو بگیره، "قطعا هست کوچولو."
جیمین توی بازوهای مرد چرخید و بدون اینکه به چهره‌ش – که چندان هم توی نور کم کلاب قابل تشخیص نبود – نگاه کنه، دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و لب هاشون رو روی هم کوبید.
سوجون هم از فرصت استفاده کرد و لب های درشت پسر رو مکید. زبونش رو روشون کشید و با فشردن ماهیچه باسنش، باعث نالیدنش شد. زبونش رو وارد فضای گرم و خیس دهنش کرد و دستش رو روی چونه‌ش گذاشت تا سرش رو کج کنه.
جیمین جواب بوسه رو داد و حتی به مرد کمک کرد تا عمیق ترش کنه اما خیلی سریع، با کشیده شدن دستش از عقب، سر جاش چرخید و توی آغوش کس دیگه ای افتاد.
مردی که پسر حالا بین بازوهاش قرار داشت، کت و شلوار پوشیده بود و بوی سیگار و عطر گوچی‌ای رو میداد که برای جیمین آشنا بود. توی مه مستیش، سرش رو بالا برد و با موهای مشکی‌ای رو به رو شد که خاطرات عجیبی رو به یادش میاوردن.
اما نگاه مرد مو مشکی روی کس دیگه ای ثابت شده بود. خشم جلوی چشم هاش رو گرفته بود و فقط میخواست همون جا مشت محکمی توی صورت سوجون بکوبه.
مربی ورزشی با تعجب به رئیسش خیره شد و حتی برای لحظه ای فراموش کرد که میتونه مست بودن رو بهونه کارش کنه، "ق-قربان."
تنفر یونگی با شنیدن صداش که سعی میکرد باهاش راه فراری برای خودش پیدا کنه، بیشتر میشد. دستش رو اونقدر محکم دور کمر جیمین حلقه کرده بود که حتی میتونست کبودی کمرنگی به جا بذاره اما اهمیتی نمیداد. بعدا با اون بچه کنار میومد.
قدمی به سمت سوجون برداشت و ترس رو توی نگاهش دید، "باید میفهمیدم به درد کار کردن با من نمیخوری مار کثیف." کلمات رو با نهایت متانت و لحنی که آرامشش ستون فقرات جیمین رو به لرزه می انداخت، بیان کرد. اون آرامش دقیقا چیزی بود که نویسنده ها بهش 'آرامش قبل از طوفان' میگفتن.
یونگی دست آزادش رو بالا برد و سر مردی که جلوش ایستاده بود رو چرخوند تا به خالکوبی ماری که روی شقیقه چپش حک شده بود، نگاهی بندازه. سر مرد رو رها کرد و آخرین طعنه رو نثارش کرد، "لیاقت کلمه مار رو نداری. باید میذاشتم مادر هرزه‌ت توی همون خوک‌دونی بزرگت کنه!" پوزخند زد و ادامه داد، "پاکش کن. البته قبل از این که تصمیم بگیرم وجودتو از دنیایی که بهش تعلق نداری پاک کنم." روی پاشنه کفش هاش چرخید و در حالی که جیمین مطیع و ساکت رو دنبال خودش میکشید، از پیست پایین رفت.
هردوشون رو از در پشتی کلاب بیرون برد و در ماشینش رو برای پسر باز کرد. تقریبا به داخل اتومبیل پرتش کرد و به سرعت ماشین رو دور زد تا روی صندلی راننده بشینه. موبایلش رو از توی جیب شلوارش در آورد و شماره نامجون رو گرفت.
نامجون بعد از دو بوق جواب داد و یونگی هم با گفتنِ "بهش بگو خسته شدم و رفتم خونه." تماس رو قطع کرد.
ماشین رو روشن کرد و قبل از اینکه از پارکینگ پشتی کلاب خارجش کنه، صدای خشدارش سکوت ماشین رو شکست، "هرزه."
اون کلمه این بار بدترین اثر رو روی روح پسر مست گذاشت و به جای اینکه سرخوش از لذتش کنه، دیوار مستی‌ای که دور خودش کشیده بود رو ذره ذره خرد کرد.
خیسی اشک رو روی گونه های برجسته‌ش احساس کرد و فقط سرش رو به سمت پنجره ماشین چرخوند. بیشتر توی صندلی فرو رفت و پاهاش رو در آغوش گرفت.
بارون شدت گرفته بود.
***
در آپارتمان با صدای آرومی باز شد و جیمین به این فکر کرد که در طول یک ماه گذشته، حتی لحظه ای هم برای مرتب کردنش تلاشی نکرده بود.
بسته های خوراکی روی زمین جلوی تلویزیون ریخته بودن. گلدونی که روی کانتر بود زیباییش رو به خاطر پژمردگی گلش از دست داده بود و میز آشپزخونه هنوز هم کاسه غلات صبحانه‌ش رو نگه داشته بود.
اما یونگی به این ها اهمیتی نمیداد. فقط بازوی پسر رو گرفت و اون رو جلوتر از خودش توی خونه انداخت.
جیمین تلاش کرد تعادلش رو از دست نده اما به خاطر مستی و شاید هم غمی که توی رگ هاش جریان پیدا کرده بود، جلوی پاهای مرد روی زمین افتاد.
یونگی در رو بست و دوباره به سمت پسر مو صورتی برگشت که بعد از افتادنش، آشکارا هق هق میکرد. چنگی به موهای نرمش زد و سرش رو عقب برد تا در حالی که ایستاده بود و سرش بالاتر از بدن نحیفی که جلوش اشک میریخت، قرار داشت، به چشم هاش زل بزنه، "هرزه کثیف. فقط کافی بود یه ماه ولت کنم تا دوباره بدن لعنتیتو خیلی راحت در اختیار هرکسی که میخواستش، قرار بدی؟!" لحنش محکم بود اما به نظر نمیومد از گفتن اون کلمات راضی باشه.
جیمین پلک هاش رو چندبار بهم کوبید تا هاله اشک رو از بین ببره، "م-من... مست بودم،" سکسکه کرد و ادامه داد، "ت-تنها."
بوی الکل نفسش کاملا واضح بود. یونگی هم چند شات خورده بود اما اون پسر واقعا مست بود. با این حال اشتباه ترین کار از نظر قراردادش رو انجام داده و اصلا جای بخشش و راه دادن احساساتی که این همه مدت برای از بین بردنشون تلاش کرده بود، نبود.
بنابراین دست مرد با صدای بلندی روی گونه جیمین فرود اومد و سرش و بدن نحیفش رو به طرفی خم کرد. صدای هق هق جیمین اوج گرفت و دستش رو روی گونه‌ش کشید. باورش نمیشد یونگی این کارو انجام داده باشه اما میدونست که حقشه. اون قوانین رو زیر پا گذاشته بود.
یونگی دوباره پسر رو توسط تارهای موی صورتی رنگش به جای قبلی برگردوند و فکش رو بین انگشت هاش گرفت، "هرزه‌ی احمق! فکر کردی سوجون میتونه بهتر از من بفاکت بده؟! چند وقته که به جای تمرین کردن، سوراخ هرزه‌تو جلوش میگیری؟!"
جیمین باوجود اینکه سرش محکم توسط مرد نگه داشته شده بود، تندتند به چپ و راست تکونش داد و با چشم های درشت و خیس توی تاریکی آپارتمان به صورت عصبانیش خیره شد، "ن-نه. من هیچوقت... اون اصلا..." نفس های کوتاهش اکسیژن کافی رو بهش نمیرسوندن، "من با هیچکس رابطه نداشتم." با محکم‌ترین لحنی که ازش برمیومد گفت و کم شدن فشار دست یونگی روی استخون های فکش رو احساس کرد.
یونگی این بار خم شد و بازوش رو گرفت تا از جاش بلندش کنه. به طرف راه پله هلش داد و تقریبا داد زد، "دو دقیقه دیگه اون بالام! به نفعته لباسای لعنتیتو دربیاری و آماده باشی!"
جیمین با لرزش شونه هاش، نرده رو بین انگشت های خیس از عرقش نگه داشت و تندتند پله هارو طی کرد. سعی کرد اشک ریختنش رو آروم کنه اما واقعا نمیتونست. صدای هق هق و سکسکه هاش پشت سر هم شنیده میشد.
یونگی به سرعت به طرف آشپزخونه رفت و بطری شرابی که روی میز بود رو برداشت. بدون اینکه توجهی به نوعش کنه، تا تهش رو سر کشید و شیشه رو روی میز کوبید. پشت دستش رو روی دهنش کشید و از آشپزخونه خارج شد. کتش رو روی مبل انداخت و دکمه های پیراهن سفیدش رو باز کرد. نفس عمیقی کشید و پله هارو طی کرد. پشت در قرمز رنگ ایستاد و سعی کرد به صدای هق هق خفه شده ای که از پشتش میشنید، توجه نکنه.
در رو باز کرد و با جیمینی رو به رو شد که برهنه روی تخت دراز کشیده بود و صورتش رو توی بالشت فرو برده بود. شونه هاش آروم تکون میخوردن.
قدم های محکمی به سمت تخت برداشت و خم شد تا کف دستش رو محکم به باسن پسر بکوبه.
جیمین کمرش رو قوس داد و ناله ای که بیش از حد لرزان بود، از بین لب هاش خارج شد.
یونگی ازش فاصله گرفت و به طرف کمدهایی که روی دیوار نصب شده بودن، رفت. وسایل مورد نیازش رو گوشه میز گذاشت و دوباره کنار تخت برگشت.
جیمین حالا چرخیده بود و با نگاهش التماس میکرد که ببخشتش. اگه یونگی ردش میکرد، عملا جایی برای موندن نداشت. همه چیز تموم میشد و همه این ها هم تقصیر خودش بود!
یونگی بدن پسر رو بلند کرد و جیمین هم بدون اعتراضی خودش رو بین بازوهای مرد، جمع کرد.
چند لحظه بعد، بدن برهنه پسر روی میز مشکی قرار داشت. پاهای خوش فرمش از هم باز شده و باسنش دقیقا لبه میز قرار داشت. مچ پاهاش توسط زنجیرهایی به جایگاه هایی روی دیوار بسته شده بودن و دستبند فلزی و زنجیرهایی دست هاش رو بالای سرش نگه داشته بود. چشم بندی روی چشم هاش قرار داشت و یونگی خیلی زود وسیله بعدی رو روی بدنش استفاده کرد؛ گیره های مشکی رنگی که کنار رون عضلانی جیمین قرار داشتن رو برداشت. چند بار توی دستش امتحانشون کرد و بعد هرکدوم رو روی یکی از نوک سینه هاش، بست.
جیمین با بسته شدن شی فلزی روی نوک سینه ای که پیرسینگ داشت، ناله بلندی کرد و باعث به صدا در اومدن زنجیرها شد.
رینگ پلاستیکی دور عضوش که حالا نیمه برآمده بود بسته شد و صدای باز شدن در بطری لوب، به گوشش رسید.
یونگی بدون اینکه زحمت زیادی به خودش بده، دوتا از انگشت هاش رو وارد سوراخ پسر کرد و تندتند حرکتشون داد.
برای جیمین خجالت آور بود اما سوراخش بعد از یک ماه سکس نداشتن با مرد، اونقدرها هم تنگ نبود و این به خاطر خودارضایی روز گذشته‌ش بود. نمیدونست چطوری راجع به این موضوع با مرد حرف بزنه و بهش بفهمونه که باز بودن کم سوراخش، به خاطر بفاک رفتن توسط مربی ورزشیش نیست!
خوشبختانه مرد مو مشکی کارش رو راحت کرد، "سوراخ هرزه‌ت اونقدر گشاده که فکر نمیکنم نیازی به آماده کردنش باشه." سومین انگشتش رو وارد پسر کرد، "به نفعته سوجون به بدن کوفتیت دست نزده باشه وگرنه هردوتون رو از بین میبرم!" لحنش اونقدر محکم بود که لرزشی توی کل بدن جیمین ایجاد کرد. انگشتانش پروستات پسر رو پیدا کردن و باعث شدن بین ناله های آرومش زمزمه کنه، "د-ددی... خ-خودم این کارو کردم."
یونگی با شنیدن حرفش غرید و سرعت دستش رو بالاتر برد، "دیک بدرد نخور سوجون سوراخ هرزه‌تو راضی نمیکرد؟" این یکی رو مشخصا برای آزار دادنش گفته بود اما وقتی جیمین برای چند لحظه جوابش رو نداد و فقط پشت سر هم ناله کرد، عصبی تر شد. با دست آزادش ضربه ای به رونش کوبید و گیره روی نوک سینه پیرسینگ دارش رو باز و بسته کرد، "جوابمو بده هرزه احمق!"
پسر مو صورتی نفس لرزانی کشید، "م-من... با کسی... آه-" یونگی انگشت هاش رو روی پروستات پسر فشرد و باعث به وجود اومدن مکث طولانی‌ای بین جمله بی ثباتش شد، "س-سکس... نداشتم. فاک!" سرش رو به میز فشرد و دست ها و پاهاش رو تکون داد تا آزادشون کنه اما زنجیرهایی که مرد استفاده کرده بود، خیلی محکم بودن.
یونگی دستش رو بیرون کشید و لوب بدون طعم رو روی وایبریتور بنفش رنگی خالی کرد. سایز دیلدوی پلاستیکی بزرگ بود و به راحتی به پروستاتش میرسید. وایبریتور رو روی سوراخ جیمین کشید و به ناله های آرومش گوش داد.
و بعد یک دفعه واردش کرد.
جیمین تقریبا جیغ کشید و جاری شدن اشک ها از چشم های بسته‌ش رو احساس کرد. دست هاش که بالای سرش بسته شده بودن رو مشت کرد و سعی کرد عضلاتش رو راحت بذاره تا به حجم بزرگی که واردش شده بود، عادت کنن. 
مرد کنترل وایبریتور رو برداشت و اون رو روی درجه بندی متوسطش روشن کرد.
پسر با حس کردن لرزش هایی توی سوراخش، دهنش رو باز گذاشت و سیلی از ناله ها و لعنت هایی که به خودش و وایبریتور میفرستاد، از دهنش جاری شد.
یونگی پوزخند زد و از کنار بدن لرزانش گذشت. قبل از اینکه کاملا از اتاق بیرون بره، با صدای خشدارش پسر رو از قصدش مطلع کرد، "اونقدر اینطوری میمونی که بفهمی هیچ کسی توی دنیا سوراخ هرزه‌ت رو بهتر از من بفاک نمیده!" و در رو پشت سرش بست.
جیمین ناله بلندی کرد و پلک های بسته‌ش رو بیشتر بهم فشرد، "ددی! لطفا... فاک یونگی لطفا!" داد زد و داد زد و داد زد. اما فایده ای نداشت. یونگی بدون اینکه اهمیتی بده، روی تخت خودش دراز کشید و لپ تاپش رو باز کرد. پسره‌ی احمق لیاقتش رو داشت!
***
نمیدونست چند ساعت گذشته بود اما بدنش دیگه توانی نداشت. لرزش های وایبریتور توی باسنش حتی برای یک لحظه هم قطع نشده بودن و فقط نیاز داشت به کام برسه! اما رینگ لعنتی دور عضوش مانعش میشد. اونقدر اشک ریخته بود که چشم هاش خشک شده بودن. گلوش از شدت فریادهایی که کشیده بود و ناله های قطع‌نشدنیش، میسوخت و لب های خشکش ترک برداشته بودن.
اون موقع بود که یونگی بالاخره وارد اتاق شد. حتی باوجود بسته بودن چشم هاش هم میتونست حضورش رو تشخیص بده. بوی عطر قوی‌ش رو کاملا میشناخت!
یونگی عضو برآمده پسر رو لمس کرد و جیمین لرزید. صدای زنجیرها داشت دیوونه‌ش میکرد، "ی-یونگی...ددی،" با لحن آرومی گفت و توجه مرد رو جلب کرد.
یونگی با لبخند کجی به لب های خشکش خیره شد، "چیه بیبی؟"
"لطفا." تنها چیزی بود که با صدای گرفته جیمین به گوش رسید.
مرد انگشت هاش رو روی شکم و سینه پسر کشید و گیره های روی نوک سینه‌هاش رو باز کرد. اون هارو گوشه میز گذاشت و خم شد تا زبونش رو روی پوست حساس بکشه. سرش رو عقب برد و به چهره پسر خیره شد. سرش رو کج کرد و چشم بند مشکی رو از روی چشم هاش پایین کشید.
هجوم ناگهانی نور به چشم های پسر که برای مدتی بسته بودن، در ابتدا دردناک و بعد، شیرین بود. جیمین بی توجه به موقعیتی که توش قرار داشت، لبخند خسته و کمرنگی زد اما وقتی یونگی بالاخره وایبریتور رو از سوراخش بیرون کشید، ناله طولانی‌ای از بین لب هاش خارج شد، "فاک!"
یونگی پوزخند زد و دست ها و پاهای پسر رو باز کرد. گذاشت چند ثانیه بهشون استراحت بده و بعد بدن عرق کرده‌ش رو از روی میز بلند کرد تا دوباره روی تخت بذارتش. پاهاش رو روی شونه های خودش گذاشت و همونطور که انگشت های کشیده‌ش رو دور گردن پسر حلقه میکرد، عضوش رو روی سوراخ متورمش کشید.
جیمین نالید و سعی کرد کمرش رو از تخت جدا کنه اما با فشار دست یونگی سر جاش متوقف شد. دست هاش رو بالا برد و روی انگشت های یونگی که هر لحظه فشارشون دور گردنش رو بیشتر میکردن، قرارشون داد.
یونگی به قیافه بی حال و خسته‌ش خیره شد و عضو خیس از لوبش رو وارد باسن پسر کرد. داخلش ضربه زد و با هر ضربه‌، بیشتر راه تنفسیش رو مسدود کرد.
جیمین به سختی نفس میکشید و با هربار برخورد عضو یونگی به پروستاتش که بیش از حد بهش ضربه زده شده بود، ناله خفه ای از بین لب هاش خارج میشد. انگشت های محکم مرد گردنش رو بیشتر میفشردن و مغزش هر لحظه سبک تر از قبل میشد. کلمات بی معنی از بین لب هاش فرار میکردن و تنها چیزی که میتونست بهش فکر کنه، دیکی بود که مدام وارد سوراخش میشد و دوباره با صدای لزجی ازش بیرون میرفت.
یونگی قبل از اینکه به کام برسه، صورتش رو به پسری که دست هاش رو مدام روی انگشت های سفید مرد میکشید، نزدیک تر کرد و با لحن محکمی زمزمه کرد، "بدن لعنتیت مال کیه جیمین؟!"
جیمین با چشم هایی که به سمت مغزش میچرخیدن، اولین چیزی که به ذهنش رسید رو با لحن خفه ای بیان کرد، "ی-یونگی!"
و یونگی بالاخره با باز کردن حلقه محکم دور عضوش، بهش اجازه رسیدن به اوجی که مدت ها منتظرش بود، رو داد.
انگشت هاش رو از دور گردنش باز کرد و در حالی که لب های خسته پسر رو میبوسید، سوراخش رو با کامش نقاشی کرد، "تو مال منی بیبی بوی."
و جیمین در اوج خستگی و لذت، سرش رو برای تاییدش تکون داد. امکان نداشت تا وقتی که یونگی اونطوری ازش مراقبت میکرد، به کس دیگه ای فکر کنه!

Kiss Me Like You Miss Me (Red) - Yoonmin ×BDSM×Where stories live. Discover now