5.

1.8K 293 9
                                    


یونگی دستش رو جلو برد و دست تهیونگ رو گرفت، توی هوا تکونش داد و دستش رو عقب کشید، "ممنونم." با خشک ترین لحنی که پسر مو آبی میشناخت، اون کلمه رو بیان کرد و بعد، توی پارکینگ محل کارش گم شد.

تهیونگ به طرف ماشین خودش برگشت و به جونگوک نگاهی انداخت که روی صندلی عقب خوابش برده بود. اون پسر معصوم تر از یه بچه خرگوش گم شده به نظر میرسید اما سعی داشت با ظاهر سختی که برای خودش ساخته بود، این حقیقت رو مخفی کنه.

تهیونگ لبخند زد و روی صندلی راننده نشست. با انگشت هاش روی فرمون ضرب گرفت و به این فکر کرد که از بین تمام جاهایی که توی سئول وجود دارن، اون پسر خرگوشی میتونه شب رو کجا بگذرونه؟

باید تا حد امکان از مناطق تحت سلطه پدرش دور میشد.

و پدرش... اوه! پدر و مادرش!

تقریبا بیست و چهار ساعت بود که به تماس هاشون جوابی نداده بود. فقط میدونست که سوکجین از زنده بودنش مطلعشون کرده بود و حداقل همین هم باعث دلگرمیش میشد.

ماشین رو روشن کرد و همونطور که از پارکینگ خارج میشد، با مادرش تماس گرفت.

صدای زنونه مادرش بعد از سه بوق شنیده شد، "تهیونگ؟!"

لبخند زد و سعی کرد خونسردیش رو حفظ کنه، "مامی...آم.. حالت خوبه؟"

مادرش آه عمیقی کشید و تهیونگ مطمئن بود که بارها توی دلش خدارو به خاطر دوباره شنیدن صدای پسرش، شکر کرده بود، "تهیونگ... کجا بودی؟" صداش رو به شکستن میرفت و پسر مو آبی هم اصلا نمیخواست گریه مادرش رو در حالی که قرار بود یک شب دیگه هم خونه نره، بشنوه پس سعی کرد با لحن محکم و در عین حال ملایمش، آرومش کنه، "‌هی مامی... چیزی نیست فقط چند تا از دوست های آمریکاییم اومدن سئول. هرولد رو که میشناسی؟"

"میتونستی بیاریشون خونه. ما همیشه از دیدن دوست هات خوشحال میشیم."

"اوه...آم ما مست بودیم و پسرا میخواستن شب رو توی هتل کنار رودخونه بمونن. ببخشید که خبر ندادم."‌

صدای فین‌فین مادرش کمتر شد و در نهایت تهیونگ میتونست لبخند زدنش رو هم بشنوه، "اوه پسرم... چقدر بزرگ شدی! شارلوت هم خیلی نگرانت بود. امشب میای ببینیش دیگه؟"

تهیونگ با شنیدن اسم شارلوت، استرسی که انگار به خاطر اتفاقات اون روز، توی اعماق وجودش مخفی شده بود رو دوباره احساس کرد، "مامی... متاسفم. بچه ها امشبم اینجان و نمیخوام تنهاشون بذارم. فردا میبینمتون." و بدون اینکه به مادرش فرصت جواب دادن بده، تماس رو قطع کرد.

جونگوک روی صندلی عقب تکونی خورد و پلک هاش رو باز کرد. چند لحظه به سقف ماشین و چراغ های شهر که روشن شده بودن، زل زد و به سرعت سر جاش صاف نشست، "هی! داری منو کجا میبری؟! جیمین کجاست؟"

Kiss Me Like You Miss Me (Red) - Yoonmin ×BDSM×Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt