9. {Smut}

3K 248 8
                                    


جیمین به کوسن نرم مبل تکیه داد و پاهای برهنه‌ش رو دراز کرد. بالاخره از بین دراماهای تلویزیون، فیلمی برای تماشا کردن پیدا کرد و در حالی که شکلات اسنیکرزش رو گاز میزد، به صفحه تلویزیون خیره شد.

نفهمید چقدر گذشت اما اواسط فیلم بود که قطرات اشکش رو روی گونه هاش حس کرد و چند دقیقه بعد، صدای هق هقش هم بلند شد. اصلا حرکات شخصیت اصلی مرد فیلم رو درک نمیکرد، "آخه چرا برنگشتی تا برای بار آخر ببینیش! میدونستی قراره بمیره احمق!"

بدنش رو به سمت جعبه دستمال کاغذی کشید و سه-چهارتا دستمال بیرون آورد. آب بینی و اشک هاش که یک دفعه شدت گرفته بودن رو پاک کرد و دوباره به صفحه تلویزیون زل زد.

تیتراژ پایانی فیلم با آهنگ ملایمی پخش شد و بعد هم تبلیغات شروع شدن. اما اشک های پسر هنوز هم تموم نشده بودن، "همه مردا احمقن!" به خودش اومد و متوجه شد که آره- خودش هم یه مرد به حساب میاد! حرفش رو برای شنونده خیالیش اصلاح کرد، "همه مردای بزرگتر از بیست سال احمقن!" گریه‌ش دوباره شدت گرفت و این بار دستش رو دور زانوهاش حلقه کرد.

همون موقع بود که صدای زنگ گوشی جدیدش بلند شد. به سرعت از جاش پرید و به سمت کانتر آشپزخونه رفت. لازم نبود به اسم تماس گیرنده نگاه کنه؛ فعلا تنها کسی که اون شماره رو داشت، مین یونگی بود.

تماس رو وصل کرد و گوشی رو به گوشش چسبوند، "سلام،" صداش خشدار و دماغش گرفته بود.

یونگی چند لحظه بعد، با تردید، جوابش رو داد، "حالت خوبه جیمین؟"

پسر که انگار دوباره تمام صحنه های فیلم – به علاوه سختی هایی که از اول عمرش تا اون لحظه کشیده بود – رو به یاد آورده بود، کف آشپزخونه روی پارکت نشست و کمرش رو به کابینت پشت سرش تکیه داد، "اون‌هو نباید اونطوری ترکش میکرد..." پلک هاش رو روی هم فشار داد، "جیمین بیچاره میخواست شب آخرو باهاش بگذرونه." دستمال کاغذی که توی دستش مچاله شده بود رو به چشم هاش فشار داد.

یونگی باز هم چند لحظه مکث کرد تا حرف های پسر رو پردازش کنه، "چه اتفاقی افتاده؟ کی... کی ترکت کرده؟" حتی خودش هم نمیدونست سوال درستی پرسیده بود یا نه. در واقع چیزی از حرف هایی که از پشت خط میشنید، نفهمیده بود.

جیمین هق هق آرومی کرد، "اسم دختره جیمین بود. فیلم تماشا کردم چون تو نصف شب مثل یه عوضی تنهام گذاشتی و مثل دفعه قبلی نگفتی کی برمیگردی." خودش هم از جرئتی که پیدا کرده بود، تعجب میکرد.

"اوه،" یونگی نفس راحتی کشید چون اصلا نمیخواست با یه پسر بچه که شکست عشقی خورده – اون هم بعد از امضا کردن قراردادش! – دست و پنجه نرم کنه! "اوه." حرفش رو تکرار کرد و وقتی سکوت جیمین و آروم شدن صدای گریه‌ش رو شنید، ادامه داد، "هی آم... جواب آزمایشات حاضره...باید بریم بگیریمشون. من توی راهم،" مکث کرد تا به ساعت ماشینش نگاهی بندازه، "ده دقیقه دیگه اونجام."

Kiss Me Like You Miss Me (Red) - Yoonmin ×BDSM×Where stories live. Discover now