✎𝙿𝙰𝚁𝚃:50ᝰ

326 84 69
                                    

پد الکی رو روی زخم عمیقی که روی مچ دست لوهان ایجاد شده بود کشید و به دقت مشغول تمیز کردن زخمش شد، تو پادگان کره شمالی کمک های اولیه رو به خوبی یاد گرفته بود و حتی بهتر از یک پرستار میتونست زخم همرزم هاش رو درمان کنه.
لوهان از درد تو خودش مچاله شده بود، زخم دستش، گوشه لبش و زیر دلش میسوخت، و به راحتی قابل حدس بود که قسمت های زیادی از بدنش کبود شده، اون وحشی های آمریکایی با بی رحمی به جونش افتاده بودن
بکهیون و سهون از دیدن این صحنه لذت میبردن و تنها شخصی که ازش دفاع کرده بود، پارک چانیول بود.
به احتمال زیاد اگه تقلا های چانیول نبود، بکهیون دستور قتلش رو هم صادر میکرد، حس تلخ نفرت زیر پوستش میدوید و همین باعث میشد گه گاهی بغض کنه، اما جلوی خودش رو میگرفت، چون چانیول اینجا کنارش نشسته بود و داشت تیمارش میکرد، از وضعیت خودش خجالت زده بود اما تا به همین لحظه اون تنها شخصی بود که بهش اهمیت میداد، و همین حس باعث میشد آروم بگیره.
زیر چشمی داشت چانیول رو تماشا میکرد، اون واقعا یه مرد واقعی و بزرگ بود،اخم بین ابروهاش و نگاه سرد و نافذش، کم حرف بودن و جدیتی که همیشه تو صداش موج میزد، هیکل ورزیده و دستهای بزرگش تمام اینها نشون دهنده این بود که یه مرد واقعی مقابلش نشسته و نه پسر بچه!
و همین باعث میشد لوهان بیشتر از قبل احساس شرم و گناه کنه، گوشه لبش رو به دندون کشید و آروم با صدای تحلیل رفته به حرف اومد:
-م..معذرت...میخوام قربان!
چانیول با تمام جدیت مشغول بستن دست لوهان با بانداژ سفید بود بدون اینکه سرش رو بالا بیاره پرسید:
-برای چی؟
لوهان خجالت زده تر از قبل سرش رو پایین انداخت:
-ش..شما بخاطر من...زخمی شدید
بغض کرد و لبش لرزید:
-اگه میتونستم اونا رو بکشم..الان..
چانیول سرش رو بالا آورد و بهش خیره شد.
-تو کارت رو درست انجام دادی نیاز نیست خودت رو سرزنش کنی
دست لوهان رو رها کرد و خورده ریزه های بانداژ رو داخل یه کیسه پلاستیک جمع کرد.
-من زخم های زیادی برداشت به این چیزها عادت دارم
لوهان در حالی که چهره آروم چانیول رو تماشا میکرد حس کرد این مرد مدت زیادیه که درهم شکسته.
-قربان!!
چانیول از کنارش بلند شد نگاهی به اطراف خونه مهقر لوهان داد، فضای کوچیک و نم گرفته ای بود تعجب میکرد که چطور میتونه اینجا زندگی کنه!
-یه مقدار پول به حسابت واریز میکنم میتونی یه جای بهتر رو برای خودت اجاره کنی
نگاهش رو به چشم های سیاه و ترسیده لوهان داد:
-اینجا برای زندگی کردن جای خطرناکیه
لوهان لبخند تلخی به وضعیت خودش زد:
-تو جاهای خطرناک تر از این هم زندگی کردم
چانیول فقط نگاهش کرد،انگار هیچکدوم از اون ها زندگی راحتی نداشتن هرکسی برای خودش داستان زندگی خودش رو داشت و درد و بدبختی یه قسمت مهم و مشترک از این زندگی جهنمی بود.
چانیول با خستگی خم شد و عصاش رو از کنار کاناپه برداشت دیگه باید به خونه برمیگشت و دوش میگرفت، اما قبل از اینکه عصاش رو لمس کنه، لوهان دستش رو گرفت و با چشم هایی که پر بود از حرف بهش خیره شد.
-قربان!!
چانیول با تردید نگاهش کرد:
-مشکلی پیش اومده؟
-قربان...چیزایی هست که باید بدونید
چانیول با تعجب ابرویی بالا داد متوجه منظور لوهان نمیشد برای همین کنارش نشست.
-چه چیزهایی؟
لوهان آب گلوش رو فرو برد و با نگاه مصمی به حرف اومد:
-بکهیون قراره بزرگترین باند قاچاق مواد مخدر کره جنوبی رو پوشش بده
اخم های چانیول تو هم گره خورد،این چیز جدیدی نبود که راجبش میشنید،اما فهمیدن همچین موضوعی محال به نظر میرسید چون بکهیون هیچ وقت دستش رو؛ رو نمیکرد.
-تو ازکجا فهمیدی؟
چانیول سریع و هیجان زده پرسید.
لوهان حالا کمی آروم گرفته بود و میتونست راحت تر حرف بزنه.
-من داخل نوشیدنی بکهیون و سهون خواب آور ریخته بودم اونا تو هواپیما تمام مدت تو خواب بودن اینطوری تونستم برای چند لحظه وارد صحفه دارک وب سهون و بکهیون بشم!
اخم چانیول پررنگ تر از قبل شد،و حال بکهیون رو به خاطر آورد.
-پس این کار تو بود!!
لوهان سرش رو تکون داد.
چانیول پرسید.
-خوب چی فهمیدی؟
لوهان خم شد و لپ تاپش رو از کنار تختش برداشت،و فلشی رو که داخل جیب شلوارش مخفی کرده بود به لپ تاپش متصل کرد.
چند لحظه بعد عکس مرد روی صحفه نمایش در اومد که برای چانیول آشنا نبود.
-کیم جونگین ملقب به کیم کای،بزرگترین وارد کننده مواد مخدر و مافیای کله گنده کره جنوبی
چانیول دوباره به تصویرش خیره شد، مرد جوان و خوش استایل با عینکی که به چشم داشت و موهایی رنگ شده قهوه ای که نزدیک ترین ترکیب رو به رنگ پوستش داشت.
چانیول نگاه منتظرش رو به لوهان داد
لوهان تصویر رو عوض کرد.
حالا تصویر تعداد زیادی از دخترهای جوون با دست و پاهای بسته تو فضای بزرگ و نیم تاریک رو به نمایش میگذاشت.
همین تصویر باعث شد چانیول خودش رو جلوتر بکشه و دقیق تر از قبل به صحفه لپ تاپ خیره بشه!
-لعنت بهش این دیگه چیه؟
-اینا دختران گمشده از چین هستن در واقع دزدیده شدن و حالا قراره حامل مواد مخدر به داخل کره جنوبی باشن
چانیول سردرگم نگاهش کرد:
-منظورت چیه؟
-زمانی که برای ییشینگ کار میکردم تا اعتمادش رو جلب کنم میدونست که دزدیده شدن تعداد زیادی از دخترهای چین زیر سر اونه اما هیچ مدرکی نداشتم این دختر ها برای بکهیون دزدیده شدن و اون هم اینا رو برای کسانی که نمیتونن مواد مخدرشون رو قاچاق کنن میفروشه!
چانیول نفس عمیقی کشید حس میکرد فکش از شدت کارهای بکهیون منقبض شده!
-کیم کای مرد فوق العاده باهوشیه همیشه راه های جدیدی برای قاچاق مواد مخدرش پیدا میکرد اما این اواخر تحت تعقیب شدید مامورهای کره جنوبی قرار گرفته و نمیتونه به راحتی مواد مخدرش رو قاچاق کنه، و خوب کی بهتر از بکهیون میتونه بهش کمک کنه؟
چانیول نگاهش رو از تصویر روی لپ تاپ گرفت و به نقطه نامعلومی خیره شد بلاخره بیون بکهیون داشت دم به تله میداد.
-ادامه بده
- تا جایی که فهمیدم بسته ها مواد قرار تو رحم دخترها جاساز بشه، و اونا رو به عنوان برده جنسی وارد ژاپن کنن!!
چانیول تعجب کرد:
-ژاپن...؟مگه نگفتی کیم کای فقط برای کره مواد صادر میکنه!
-درسته...من هم نفهمیدم چرا قرار این دختر ها رو وارد ژاپن کنن شاید بخاطر تحت تعقیب بودن کیم کای باشه که اینبار میخواد معاملاتش رو داخل ژاپن انجام بده!
چانیول سرش رو به نشونه نه تکون داد و از جاش بلندشد.
-امکان نداره...کسی که مافیا کره اس بخاطر تحت تعقیب بودن سرمایه اصلی و مشترهاش رو رها کنه و بره روی یه کشور دیگه ریسک کنه!
لوهان با تعجب بهش خیره شد.
-یعنی ممکن کیم کای نقشه اب داشته باشه
چانیول بااخم موبایل شخصیش رو از داخل جیبش بیرون کشید و بی هوا شماره جونگده رو گرفت و نیشخند زد:
-بعید نیس که بخواد بکهیون رو بازی بده!
منتظر موند تا صدای جونگده رو از پشت گوشی بشنوه
پس از چند بوق متوالی بلاخره صدای خواب آلود جونگده رو از پشت تلفن شنید:
-آه..قربان اتفاقی افتاده این وقت صبح!
چانیول باتعجب نگاهش رو به ساعت رو مچ دستش انداخت ساعت 9 شب رو نشون میداد اون کاملا فراموش کرده بود که تو کره شمالی نزدیک به صبحه!
-متاسفم جونگده اما کار مهمی برات داشتم
صدای جونگده از شنیدن این حرف جون تازه گرفت
-اوه فرمانده قراره برگردیم سرکار زمان زیادی گذشته بود بلاخرررره
کلمه آخرش رو باهیجان داد زد
و همین باعث خنده چانیول شد:
-هی..هی آروم باش میخوام راجب یه مرد اهل کره جنوبی تحقیق کنی راجب هر کاری که انجام داد حتی برا شام و ناهار چی خورده تمام جزییاتش رو میخوام گذارش بدی فهمیدی؟
صدای انرژی بخش جونگده تو گوش چانیول پیچید
-بله قربان...فقط اسمش رو بگید
-کیم جونگین ملقب به کیم کای
جونگده باید تماس رو قطع کنم هر وقت اطلاعاتت راجبش تمکیل شد باهام تماس بگیره
-بله قربان
چانیول تماسش رو قطع کرد و دوباره کنار لوهان نشست،اون پسر تمام مدت داشت با تعجب نگاه میکرد.
لوهان چیزی به روی خودش نیاورد و صدای گلوش رو صاف کرد.
-قربان قراره یه چیز جالب بهم بهتون بگم
چانیول منتظر نگاهش کرد.
لوهان از گوشه چشم نگاهی بهش انداخت و گفت:
-امشب تو محله چینی ها پارتی بزرگی برگذار میشه و باید بگم محل ملاقات کیم کای و بیون بکهیون تو همین پارتیه!
چانیول نگاه سردرگمش رو از لوهان گرفت و سرش رو پایین انداخت،شاید اگه امروز با بکهیون ملایم تر رفتار میکرد، بکهیون همراه اون به این ملاقات کذایی میرفت،اما چانیول ترجیح داده بود در مرحله اول زندگی لوهان رو نجات و بابت اینکار به هیچ عنوان پشیمون نبود.

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now