✎𝙿𝙰𝚁𝚃:64ᝰ

396 93 111
                                    

«واشنگتن،کاخ سفید»

روی مبل تمام ابریشمی سبز رنگه اتاق ریاست جمهوری نشست، لیام فرمانده عملیات امروز هم کنار دستش ایستاده بود برای تحویل گزارش ها به شخص رئیس جمهور خانوم مدیسون.

مدیسون دومین زنی که تونسته بود به کمک حمایت های مالی بیون آندراس به ریاست جمهوری آمریکا برسه،زنی که نزدیک به سه سال تو این مقام فعالیت میکرد، و تمام تلاشش این بود که دوره بعد هم برای ریاست جمهوری انتخاب بشه.

بکهیون حس کرد، چیزی این وسط درست نیست، از قیافه رنگ پریده خانوم مدیسون، و مردی که برادرش محسوب میشد، تمام مدت بالای سر خواهرش فقط به این سمت و اون سمت قدم زده بود، واضح بود که مشکل بزرگی برای این خانواده پیش اومده، و احضار بکهیون تو این وقت از شب و گذاشتن یه جلسه سری چیز بی دلیلی  نیست.

لیام با یه احترام نظامی، برگه های گزارشی که آماده کرده بود رو مقابل رئیس جمهور قرار داد:
خانوم مدیسون نگاهی به برگه ها انداخت.
-کار بزرگی انجام دادید، گزارش کارتون رو میخونم چیز مشکوکی ندید فرمانده
لیام صاف ایستاده بود و درست به روبه رو خیره شد:
-چرا قربان به جز سربازهای روس که داخل قایق ها  حضور داشتن، متوجه شدیم سربازهای کره ای هم باهاشون همکاری میکنن

مدیسون از روی تعجب اخمی کرد:
-سربازهای کره ایه...منظورت سربازهای کره جنوبیه؟
-خیر قربان،ملیت سربازها برای کره شمالی بودن
بکهیون سرش رو برگردوند و به لیام خیره شد حدس میزد که پای کره شمالی هم تو این ماجرا باز شده باشه،تعجب میکرد که چرا داخل کشتی هیچ فرماندهی از جانب کره شمالی ها ندیده بود.
برای لحظه ای اخمش پررنگتر شد و تو ذهنش چهره ای اون دختر رو به خاطر آورد، و چانیول که مجبور شده بود اون رو به قتل برسونه!!!
چانیول چرا اون دختر رو به قتل رسونده بود؟

-چرا بودن؟منظورت اینکه فرار کردن؟
-خیر قربان...متاسفانه قبل از اینکه بتونیم دستگیرشون کنیم خودکشی کردن
-سربازهای روس چطور؟
-اونا به شدت مقاومت میکردن مجبور شدیم همشون بکشیم...
-و ژنرال سمیمون چطور؟
-بعد از تیری که بهش شلیک شد افتاد داخل دریا...متاسفانه هنوز نتونستیم پیداش کنیم!!

مدیسون با خستگی نفس عمیقی کشید، و باانگشت گوشه چشمش رو ماساژ داد مجبور بود فردا بخاطر این درگیری داخل آب های نظامی آمریکا با سفیر روسیه دیداری داشته باشه.
-برای امشب کافیه...شما مرخصید فرمانده!
لیام با یه احترام نظامی رسمی بلافاصله از دفتر رئیس جمهور خارج شد.

ذهن بکهیون چهره اون دختر رو کندوکاو میکرد،شبیه یه  دختر عادی به نظر میرسید، استایل و ظاهرش شبیه به ظاهر تمام دخترهای عادی بود،
چیزی وجود نداشت که بخاطرش مشکوک بشه!

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now