پسرک افسرده-قسمت 1

3K 393 162
                                    

نویسنده خواهشمند است که -حداقل چندتا از- اهنگ های زیر رو همراه با چپتر گوش کنید:

Evanescence-my immortal

Life for rent-Dido

Ariana Grande-Love the way you lie (cover)

Alan walker-faded

Kiiera-feels

Taylor swift-last kiss

Enrique ft. Marco Antonio -El perdedor

Ben Cocks – so cold

Charlie Puth ft. Selena Gomez – we don't talk anymore

Ed sheeran-give me love

Ed sheeran-give me love

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با تشکر :)

------------------------

زین جلوی اینه ی روشویی رفت و یه نفس عمیق کشید و چشماشو باز کرد و به تصویر خودش نگاه کرد.پسر با چشمای قرمز و صورت رنگ پریده بهش زل زده بود.زین سعی کرد لبخند بزنه اما پسرک تو اینه بهش لبخند نزد.اون پسر اونقدر ضعیف و بی جون بود که نتونه نقش بازی بازی کنه.پسرک خوشحال نبود چون دل خودشو دو نفر دیگه رو شکونده بود...و حالا...

زین شیر ابو باز کرد و سعی کرد افسردگی شو با اب سرد بشوره.انتظار داشت پسرک تو اینه ایندفعه بهش لبخند بزنه اما پسرک ناراحت و نگران بود...مضطرب بود و درمونده.

زین موهاشو مرتب کرد و کلماتشو با خودش مرور کرد.

هوا رو به روشنی میزد احتمالا 5 صبح بود که این نشون میداد پسرک افسرده ی درونش نذاشته تا این ساعت از صبح بخوابه.مثل کل نُه روز پیش...

تی شرتشو دراورد و پیرهن سفیدشو پوشید.لرزش دستاش بهش اجازه بستن دکمه هارو نمیدادن.چشماشو بست تا از دست خاطرات رندوم لعنتی ای که باعث بغضش میشدن فرار کنه.اما باید بگم که هیچ کمکی نکرد...

"انگشت اسیب دیده ی زین نمیتونست دکمه هاشو ببنده...لیام با لطافت دکمه هاشو بست و لعنت اون اسلوموشن بود...؟"

زین دستشو جلو دهنش گذاشت تا مبادا صدای هق هقش کسی رو بیدار کنه.

دکمه ها کلافه ش کردن پس بیخیال بستن اونا شد.شلوار شو پوشید و لبه تختش نشست.به پسرای دیگه که خیلی راحت زیر ملافه های ابی خوابیده بودن نگاه کرد و بهشون حسودی کرد...چطور ممکنه کسی خواب زینو ازش بدزده؟این تنها سپر دفاعی زین دربرابر بدبختی هاش بود و حالا تو اوج خستگی و درموندگی هاش... دقیقا شب هایی که اروم گریه میکنه و روزهایی که تو افکارش غرق میشه...همون وقتایی که نیاز داره که چشم هاشو ببنده و بذاره ذهنش اروم شه و ذهنش اونو یه رویای ناقابل مهمون کنه، نمیتونه بخوابه...البته بهتر که نمیخوابه...اون چندباری که تصادفی خوابش برد و چیزی بدتر از واقعیت (کابوس) گیرش اومد

Miserable [ziam] {• completed •}✔Where stories live. Discover now