دل کندن

2.2K 294 127
                                    

بالاخره تعطیلات تموم شد و این زین بود که ارزو میکرد کاش میتونست بدون ترس و دلهره تا ابد تو خونه ی جین زندگی کنه و روی تخت و توی بغل کسی که عاشقشه بخوابه
کسی که اونو مهم میشمره و بهش اعتماد بنفس میده.

منظورم اینه که کیه که اینارو به اون مدرسه ی مزخرف شبانه روزی ترجیح بده؟

با اروم ترین حالت ممکن لباساشو پوشید و به اتاق لیام نگاهی انداخت.
چقدر توی همین مدت کم تو این اتاق خاطره ساختن.
چه شب هایی که تا خود صبح حرف زدن و خاطره تعریف کردن، خندیدن، به صدای قلب همدیکه گوش دادن و توی نگاه های هم گم شدن.

به کمد لباس های خوشبوی لیام نگاهی انداخت.
نمیتونست از پوشیدن هودی های گرم لیام دست بکشه.
معتاد حس دلپذیری شده بود که پوشیدن اون هودی ها بهش میدادن.
فکر اینکه اون لباس ها زمانی به پوست گرم لیام میخوردن باعث میشد چشماشو با لذت ببنده و لبخند بزنه.
این حد از نزدیکی قلبشو لبریز از هیجان میکرد.

لیام با حوله ای که پایین تنه ش رو پوشونده بود، در سرویس کوچیک اتاقشو باز کرد و پاشو رو پادری کاموایی گذاشت. عطر شامپوش تو هوا پخش شد و زین میدونست که تا چند روز موهای خودش هم همین بو رو میدن و ازین بابت سپاسگزار بود : اونجوری اونجا واینستا فسقلی.

زین لبخند جم و جوری زد و تلاش کرد به کلمه ی "فسقلی" بی اعتنا باشه: چجوری!؟

لیام سمت کشوش رفت تا لباس برداره: جوری که انگار نمتونی دل بکنی ازینجا و بری

زین دستی به بازوش کشید: خب در واقع نمی تونم..

لیام از اینه ی روبه رو ش لبخندی به پسری که پشت سرش ایستاده بود، زد: من اونجا ولت نمیکنم بیبی. همین طور، میچسبم بیخ ریش نداشته ت!

زین خنده شو قورت داد و اخم ساختگی کرد: هی! من دیگه دارم در میارم پینو

اعتراض کرد و دستشو به چونه ش کشید تا از وجود تارهای مشکی مطمئن بشه.

لیام ابرویی بالا انداخت و شروع به بستن دکمه های پیرهنش کرد: فکر نکن نمیفهمم تو هروز صب اونا رو با ژیلت میزنی تا زودتر و بهتر دربیان!

خب اون حقیقت داشت! زین اینکارو انجام میداد تا اون پرز های ریز و نرم تبدیل به ریش واقعی بشن!
چون طاقت نداشت تا صورتش با ته ریش مشکی تزیین بشه و خب... شاید قسمتی از وجودش برای هات شدن واسه ی لیام ، مور مور میشد.

زین دستاشو به کمرش زد: خفه شو.‌‌‌.. دارم بزرگ میشم!

لیام کمربندشو بست و نیشخند زد. زین لبشو از داخل گزید و نگاهشو از سگک کمربند لیام گرفت تا افکار کثیف شو به عقب هل بده. لیام واقعا باعث میشه زین سکشوال شه و تصورات درتی داشته باشه.

_فک نکن با ریش میتونی منو گول بزنی.
تو همون فسقلی چشم آهویی من میمونی حتی با یه کیلو ریش و پشم.

Miserable [ziam] {• completed •}✔Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang