3

2.6K 276 8
                                    

با چشم های قرمز وارد سالن عمارت کیم شد
بدون توجه به اون دوتا تاجر به سمت اتاقش رفت
اتاق جدیدش ، قبلی رو خیلی بد داغون کرده بود

وارد اتاق کرم _ قهوه ایش شد ، در اتاقش رو قفل کرد و پالتوش رو در آورد

پالتوش رو گوشه ای انداخت و به سمت کم لباساش رفت ، لباس خواب کرمش رو از بین لباس های خوابش پیدا کرد و به آرومی پوشید

خودش رو روی تخت انداخت و ساعدش رو روی چشم هاش گذاشت ، چشم های خسته از گریه بی وقفه اش رو بست

اما طولی نکشید که بخاطر صدای زنگ گوشیش دوباره بازش کرد ، با کلافگی گوشی رو برداشت و به شماره ناشناس جواب داد

ته: بفرمایید

کوک: جونگکوکم

ته: فرمایش

کوک: خونه ای ؟ نگرانت شدم

ته: به تو ربطی داره ؟

کوک: من فقط نگران بودم

ته: اوه فک کردم اختیار احساساتت هم دسته پدر و مادرته

کوک: تو حق نداری این طوری به من تیکه بندازی

ته: تو هم حق نداری منو چک کنی

کوک: من چکار نکردم فقط نگران بودم

ته: اینو تو گوشت فرو کن جئون هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت قرار نیست احساسی بین من و تو باشه 

روی کلمه من و تو تاکید کرد و نفهمید آلفای خون خالص رو تا چه حد ناراحت کرده

کوک: خداحافظ

ته: برو به درک آلفای بی عرضه

گوشی رو قطع کرد ، از نظر اون جونگکوک واقعا بی عرضه و یا شاید واقعیت هم همین بود

اینکه جونگکوک بدون اجازه پدر و مادرش حتی آب هم نمی خورد واقعا برای هر کسی آزار دهنده بود

با سردردی که دوباره به سراغش اومد کلافه بلند شد ، از توی کشوی میز عسلی قرص مسکن و رو برداشت و همراه آبی که توی قمقمه بالاتری سرش بود خورد

دوباره دراز کشید و این بار دیگه به دنیای خواب رفت .....

(‌ بار بلک _ ساعت 2 شب )

نمی دونست یونگی پیک چندم رو براش پر می کنه
از حرف های امگا واقعا ناراحت شده بود
به غرور الفاش بر خورده بود

یونگی: یکم زمان بده جونگکوک ، اینکه تو اینقدر با این قضیه راحت بر خورد می کنی بیشتر اعصابش رو خورد می کنه

کوک: اماااااا منننن .... ففقققطططط می خواممم حالش خوب بشههه

بخاطر مستیش کشیده و آروم آروم صحبت می کرد
یونگی سری تکون داد و از جاش بلند شد

CONTRACT [Kookv]Where stories live. Discover now