12

2K 222 2
                                    

( سه هفته بعد _ یکم ماهگی تهیونگ )

شکمش بالا اومده بود و راه رفتن براش سخت شده بود ، دست به کمر داشت توی خونه پیاده روی می کرد
برای زایمان راحتش لازم بود

کوک: بسه تهیونگ یک ساعت شد

ته: هووففف با ... شه

تهیونگ به سمتش رفت و پشت بهش نشست ، به جونگکوک تکیه داد و جونگکوک طبق روال این سه هفته به گفته دکتر مشغول ماساژ دادن کمر و شکم تهیونگ شد

آروم به صورت افقی دستش رو رفت و برگشت روی شکم تهیونگ می کشید و می دید که تهیونگ از آرومتر و آرومتر میشه

حدودا نیم ساعت این کار رو می کرد ، تهیونگ نیاز داشت بوی جونگکوک رو حس کنه

ته: رایحه ات رو آزاد کن

کوک: چشم

رایحه خاک خیس خورده اش رو آزاد کرد و تهیونگ دم عمیقی ازش گرفت ، اگر باردار نبود عمرا این درخواست رو می کرد

تمام سعیش این بود که این بچه سالم به دنیا بیاد تا تهیونگ بتونه راحت طلاق بگیره

بعد از نیم ساعت حالا دست های جونگکوک روی سینه های حساس شده اش قرار گرفت

آروم سینه های بزرگتر شده امگا رو ماساژ میداد و گاهی نیپل های حساس شده اش رو نوازش می کرد

تهیونگ اعتراض نمی کرد چون میدونست این کارها باید انجام بشه تا این بچه سالم به دنیا بیاد

کوک: اسمی براش مد نظرت هست ؟

ته: نه

تلخ جواب داد و باعث شد جونگکوک از سوال کردم و حرف زدن باهاش پشیمون بشه

بعد از ماساژ دادن سینه های امگا لباس تهیونگ رو بالا زد و چندتا بوسه کرم زیر شکمش گذاشت

لباس تهیونگ رو مرتب کرد و بلند شد ، وارد آشپز خونه شد و به سمت یخچال رفت

چندتا میوه انتخاب کرد و بیرونشون آورد ، به آرومی با آب سرد اونا رو توی سینک شست و خشکشون کرد

تخته و چاقو رو آورد ، بعد از پوست کندن میوه ها به آرومی اونا رو در اندازه های کوچیک قاچ کرد و توی بشقاب چید

از آشپز خونه همراه میوه ها بیرون اومد ، میوه ها رو با چنگال به تهیونگ داد و تشکر کوتاهش رو شنید

تلفنش زنگ خورد ، از روی میز برش داشت و تماسی که از طرف یونگی بود رو جواب داد

کوک: جانم ؟

یونگی: جونت بی بلا رفیقم ، میگم میشه منو گئوم بیایم اونجا ؟

کوک: حتما بیاید

گوشی رو قطع کرد و رو به تهیونگ گفت

کوک: یونگی و گئوم دارن میان اینجا

CONTRACT [Kookv]Where stories live. Discover now