28

2.2K 195 6
                                    

( سه ماه بعد )

خسته از معامله پر سود و پر دردسرش وارد سالن عمارت شد که مصادف شد با شنیدن صدای جیغ یک نفر

و اون یک نفر کسی نبود جز توله پنج ماهه اش که از دیدنش حسابی ذوق کرده بود

خنده ای کرد و به سمت تهیانگی که روی زمین سینه خیز می رفت ، رفت و آروم بغلش کرد

پیشونی توله اش رو آروم بوسید

کوک: مامانت کو وروجک ؟

ته: اینجام مستر جئون

با دیدن دلبر زیباش توی اون تاپ و شلوار قد نود مشکی با اون موهای نقره ایش دوباره و دوباره قلبش لرزید و بی قراری کرد

با توله توی بغلش به سمت دلبرکش رفت و کمر باریکش رو اسیر دست بزرگش کرد ، خم شد و بوسه آرومی از لب های شیرین همسرش گرفت

تهیونگ همراه با بوسه رایحه اش رو آزاد کرد و گذاشت رایحه شیرینش الفاش رو آروم کنه

با صدای جیغ تهیانگ از هم جدا شدن ، تهیانگ اخمی برای پدرش کرد و توی بغل مادرش خزید

خنده جونگکوک و تهیونگ از کارش بلند شد و هر دو بوسه محکمی رو لپ های تپل و سفیدش گذاشتن

ته: بگیرش برم یه چیزی برات آماده کنم

کوک: نه ممنون باید برم میز کارم رو مرتب کنم

ته: من مرتبش می کنم حالا بگیرش ( 😈 )

جونگکوک توله رو تیپ بغل بزرگش گرفت و مشغول بازی باهاش شد و همزمان به سمت آشپز خونه رفت

پشت میز نشست و توله اش رو هم روی میز نشوند ، صورت کوچولو تپلش رو بوسه بارون کرد

تهیانگ رو بین حلقه دستش گرفت و نگاهش رو به تهیونگ داد که مشغول آماده کردن یه خوراکی خنک براش بود

از سر تا پاش رو برانداز کرد ، از خدا برای داشتن همچین امگایی ممنون بود

ته: هی مستر جئون منم خوردیاااا

کوک: ماله خودمه خب

ته: بچه پررو

جونگکوک چشمکی زد و تهیونگ با نازک کردن پشت چشمی از آشپز خونه رفت بیرون و به سمت طبقه بالا و اتاق کار جونگکوک رفت

ورقه های روی میزش رو طبق شماره و نامشون دسته بندی کرد و به ترتیب توی کشو ها گذاشت

اسناد مربوط به گاو صندوق رو هم دسته بندی کرد و به سمت گاو صندوق رفت ، در مشکی رنگش رو باز کرد و با دیدن شلوغ بودنش آهی کشید

اما اسناد رو بیرون ریخت تا اونا رو از نوع مرتب کنه ، وقتی همه اسناد رو بیرون آورد چشمش به یه صندوق چه خورد که با مخمل مشکی پوشونده شده بود

چند باری اون رو دیده بود اما هر بار به خودش نهیب زده بود تا بهش دست نزنه اما اینکه چی توی اون صندوق چه هست واقعا وجودش رو قلقلک میداد

CONTRACT [Kookv]Where stories live. Discover now