17

2.1K 206 9
                                    

سکوت ، سکوت ، سکوت و باز هم سکوت

تهیونگ روی مبل سه نفره نشسته بود و یونگی و گئوم هم کنارش نشسته بودن

تهیانگ بغل تهیونگ بود و تهیونگ مات به رو به رو نگاه می کرد ، همه وضعیت تهیونگ رو داشتن

جای مارک عمیق و ارغوانی جونگکوک بد جوری روی پوست گندمی تهیونگ خودنمایی می کرد

جونگکوک توی جمع حضور نداشت یا بهتر بگیم اصلا معلوم نیست کجاست ؟ از بیمارستان و اداره پلیس گرفته تا بارها و کلوپ ها همه جار و گشته بودن و آدم فرستاده بودن

اما انگار جونگکوک اب شده بود و اثری ازش نبود

یوگیوم: حتما رفته پیشه ارباب

یونگی: هووممم جای بدی هم نرفته ، ارباب خیلی خوب به نوچه هاش میرسه

سارا: یونگی بس کن تا کی می خوای تیکه بندازی ؟ عوض تیکه انداختن یه فکری بکن

یونگی: زنعمو مطمئن با اگر یک نفر هم باشه که بخواد جونگکوک سالم باشه اون منم نه شما و عمو

یوگیوم: بسه یونگی

بوگوم: تهیونگ یه چیزی بگو ؟ حرف بزن

تهیونگ با پوزخند تلخش تهیانگ رو به گئوم داد و به سمت پدرش چرخید

ته: از چی بگم ؟ از کجا بگم ؟ از کدومش بگم ؟ از اینکه مجبور شدم با یه بی عرضه ازدواج کنم ؟ از اینکه مجبور شدم بچه بیارم ؟ از اینکه الان مارک شدمو نمی‌دونم چه غلطی باید بکنممممم ؟

بوگوم ساکت شد و روش رو از تهیونگ گرفت ، وضعیت خیلی بدی بود

هیچ دادگاه و قاضی به قیمت جونش هم که شده حاضر نبود حکم طلاق یه امگای مارک دار رو امضا کنه
چون در اون صورت مورد عذاب الهه ماه قرار می گرفت

تهیونگ خسته بود ، گیج بود ، نمی دونست جونگکوک برای چی مارکش کرده ؟ نمی دونست الان کجاست ؟

گئوم: من نمی دونم جونگکوک با خودش چه فکری کرده که مارکت کرده اما اینو خوب می دونم که اون واقعا دوست داره و عاشقته تهیونگ

ته: من این عشق رو نمی خوام ، من این آلفا رو نمی خوامممم

تهیونگ ملافه تر از قبل سرش رو بین دست هاش گرفت و گذاشت اشک هاش روی صورتش راه پیدا کنن و روی زمین بریزن

یوگیوم: یه راهی هست

رزان: چی ؟

یوگیوم: ما جشن تولد رو می گیرم و طبق برنامه پیش میریم ، وقتی ارباب رو کشتیم جونگکوک دوباره بر می گرده زیر سلطه ما و می تونیم مجبورش کنیم تا مارکش رو برداره

یونگی: احمقانه است

بوگوم: اون وقت چرا ؟

یونگی: یک ارباب خیلی قویه دو اگر آلفایی رو مجبور کنید تا مارکش رو برداره ممکنه امگا بمیره

CONTRACT [Kookv]Where stories live. Discover now