part38

1.4K 231 135
                                    

ووت و کامنت رو فراموش نکنید!
____________

شب قبل دو دقیقه هم چشم روی هم نگذاشته بود.
از نگرانی به خاطر تهیونگ خوابش نبرده بود و تا خود صبح به صورت کبود و زخمیِ پسر زل زده بود.
با خودش فکر کرده بود که اگه پسر به خاطر درد هاش بیدار شه یکی باید باشه تا اون درد ها رو آروم کنه.
سر همین لحظه ای چشم روی هم نگذاشته بود.

همین‌طور که در حال نگاه کردن به چهره ی تهیونگ بود، صدای زنگ در رو شنید.
برای این‌که تهیونگِ غرق در خواب رو بیدار نکنه، سریع از جاش بلند شد و بعد از این‌که درب اتاق رو پشت سرش بست، به طرف درب خونه، حرکت کرد.
از چشمیِ در نگاهی به بیرون انداخت و با دیدن نامجون، پشت در، سریع در رو باز کرد.

نامجون با دیدن چشم های پف کرده ی جونگکوک -که در اثر کم خوابی بودند- ابرو بالا انداخت و با نگرانی وارد خونه شد.
_خدای من! اتفاقی افتاده؟ تهیونگ حالش خوبه؟

جونگکوک با شنیدن این حرف ابرو بالا انداخت و سرش رو به چپ و راست تکان داد.
_چیزی نشده. خوابیده.

با خیال راحت نفسی کشید و در رو پشت سرش بست.
_نخوابیدی؟

_اصلاً. نگران بودم حالش بد شه.

_بردیش درمانگاه؟

جونگکوک سر تکان داد و همون‌طور که روی مبل می‌نِشست گفت:
_آره. یه سری دارو و پماد دادن و دستش رو بخیه زدن.

نامجون با شنیدن حرفش سریع ابرو بالا انداخت و با حالتی نگران رو به روی پسر نشست.
_بخیه؟ بخیه واسه چی؟

جونگکوک آه عمیقی کشید.
_یه بریدگیِ کوچیک ولی نسبتاً عمیق روی ساعدش بود. باید بخیه می‌خورد.

نامجون با شنیدن حرفش پلک هاش رو روی هم فشار داد.
_هفته ی دیگه دادگاهشون شروع می‌شه. نمی‌ذارم آب خوش از گلوشون پایین بره.

_نیازه تهیونگ هم باشه؟ اصلاً دوست ندارم تو این جو ها قرار بگیره.

_هیچ ایده ای ندارم. ممکنه حضورش نیاز باشه.
مکث کرد و گفت:
_واسه ی دادگاه نیاد برای تقسیم اموال باید باشه حتماً. دیگه ۱۸ سالش شده و می‌تونه برای این جور چیزا تصمیم بگیره.

_اموال؟

_آره. اثبات این‌که پدر و مادرمون رو کشتن و اصلاً به چه علتی این کار رو کردن اصلاً کاری نداره.
مکث کوتاهی کرد و در ادامه گفت:
_با مدارکی که تونستم گیر بیارم به راحتی مشخص می‌شه که صاحب اون اموالی که تا الان باهاش هر غلطی می‌کردن کیه‌. بعدش دیگه کار راحت می‌شه. می‌مونه پس گرفتنشون با کمک دولت.
کمی ابرو هاش رو به بالا متمایل کرد و گفت:
_ماشین، خونه، شرکت و پول هایی که پس انداز داشتیم. تهیونگ توی همه‌شون سهیمه. پس طبیعتاً واسه ی چنین چیزهایی باید حضور داشته باشه. باید یه سری چیز رو امضا کنه.

cat boyWhere stories live. Discover now