chapter 11

1.9K 198 116
                                    


از نگاه لیام:

ترافیک یکی از رو مخ ترین اتفاق هایی که ميتونه تو روز اونم وقت هایی که خسته از سرکار برمی گردی بيفته....

که خب البته يه چیزهایی هست که ميتونه تحمل ترافیک رو برات راحت تر کنه....!!!

مثل گوش دادن به آهنگ....یا قطع شدن آهنگ و شنیدن صدای همسرت وقتی که اون زنگ ميزنه....

اون زنگ ميزنه و صداش تو کل ماشین پخش ميشه و تو حس میکنی که اونم الان تو ماشين کنارته.....

اونقدر این حس رو دوست داری که عقل و منطق خودتو و اصرار اون رو برای قطع کردن نادیده میگیری و با سماجت تمام راضيش میکنی که به حرف زدن ادامه بده و بهش قول بدی که حواست به رانندگیتم هست....

خب البته که هم زین هم من ميدونيم که از نظر علمی خیلی نميشه روی این قول من حساب کرد....ولی خب......

بعضی وقتا زین حریفم ميشه و گوشی رو قطع میکنه تا من حواسمو کامل بذارم رو رانندگیم و تصادف نکنم، ولی این دفعه از اون موقع ها بود که من پیروز شدم.....

ماشين رو جلوي فروشگاه پارک کردم و رفتم تا سفارش های زین رو بگیرم....

البته که سفارش های اون نیست....!!!من راه به راه هوس دسر ها و گلاسه های مختلف میکنم و اونم درست میکنه....
من فقط يه روزایی زحمت خریدشو میکشم....فقط يه روز هايي مثل امروز...!!!!

چون اون معمولا خودش هر چیزی که لازم داره رو از قبل ميخره.....

این واضحه که کاره زین اینجا بیشتر و سخت تره.... ولی خب ما تقسیم کار کردیم.....

خیلی عادلانه....!!!

اون درست میکنه و من میخورم.....اينجوري زحمت های زینم حروم نميشه....!!!

بعضی وقتا هم اضافه بر این وظیفه ی سنگین وظیفه ی خرید هم میفته گردن من....ولی خب ایراد نداره فداکاری میکنم ديگه.....;-)

همه ی خرید هارو با يه دستم گرفتم و کلید رو از جیبم در آوردم....

داخل خونه شدم و به سمت آشپزخونه رفتم....

ولی زین رو تو خونه ندیدم....

رفته بیرون...!؟؟

شايدم تو اتاقی، جايي عه....

رفتم داخل اتاق و دیدم که پشتش به منه،گوشی رو دم گوشش گرفته و ساکته.....

برگشت سمتم و با سر بهم سلام داد....

قیافش خبر های خوبی رو نمی ده...

از سکوت زیادی که کرده تا اون طرفی که پشت خطه حرف بزنه، ميشه حدس زد که کی پشت خطه....!!!!

زین تو اتاق قدم میزد و سعی میکرد شنونده ی خوبی باشه.....

همونجوری که قدم میزد از اتاق خارج شد....

feel me 2Where stories live. Discover now