‌chapter 28_1

1.9K 198 148
                                    

با حس کشیده شدن چیزی روی صورتم تکون آرومی به چشمام دادم ولی بازشون نکردم.....

اون روی صورتم خیلی آروم حرکت میکرد.....

من عاشق این رفت و آمدم....

پس دوباره سعی کردم بخوابم....منتها این دفعه با این نوازش کوچیک و شیرین

"هی....فهمیدم که بیدار شدی بیبی....."

لیام آروم توی گوشم گفت و زیر گوشمو بوسید

میخواستم به تظاهر به خوابم ادامه بدم ولی اون زرنگ‌تر از این حرفاس.....

چون درست جایی رو آروم و کشنده بوسید که از حساس ترین نقاط بدن منه....

و خب البته که بعدش من حتی اگه خیلی خودمو کنترلم کنم بازم یه کوچولو تکون می خورم

"زینی نمی خواد از خواب دل بکنه....؟؟؟"

ناله کردم و سرمو به سمت صورتش چرخوندم ولی چشمام هنوز بسته بود

"اوه....پسر ما کم خوابالو بود کلی هم مسکن بهش دادن.....!!!حالا چجوری از خواب جداش کنیم....!!!!!!!!"

جوابی ندادم و جلوی خندمو گرفتم

"اممم....بزار امتحان کنیم....."

لب هاشو رو لب هام گذاشت و محکم لب هاشو به لب هام فشار داد

دیگه نتونستم جلوی خندمو بگیرم و خندیدم و اون از فرصت استفاده کرد و لب بالامو بین لب هاش گرفت و مکید

دوباره و دوباره منو بوسید و این دفعه زبونش راهشو به دهن من پیدا کرد و بازی ای رو شروع کرد که قطعا من قرار نبود توش کم بیارم....

پس منم همراهیش میکردم و سعی داشتم این بازی رو به بهترین شکل و به نفع خودم پیش ببرم....

"فکر کنم جواب داد....."

خندیدم و صدای خندشو شنیدم وقتی انگشتشو روی لبم میکشید.....

"دیگه وقتشه که چشماتو باز کنی عزیزم...."

"آخه من هنوزم خوابم....!!!"

"کاملا مشخصه که خوابی....فقط میتونم بپرسم داشتی خواب کیو میدیدی و اونجوری میبوسیدیش....؟؟!"

"خب....یه دختر با چشمای آبی.....موهای بلوند و......"

"جرات داری ادامش بده....."

"اوه نه نه ببخشید.....مثل اینکه اشتباه شده.....!!!میدونی که،من درست رنگ ها رو تشخیص نمیدم....از قلب تو سینم اشاره میکنن یه پسر مو ابریشمی.....چشمای شکلاتی و لب های بوسیدنی.....آره....خودش بود.....!!!"

چشمامو باز کردم و سریع یه بوسه رو لب های قلوه ایش گذاشتم

"لابد هنوزم تو فکرت من همون دختر مو بلوندم....!!!"

"اوه بیبی....از اولشم دختری در کار نبود...!!!یه کم کرم با چاشنیه اذیت....همین...."

"همین....؟؟؟"

feel me 2Where stories live. Discover now