Part 2: nothing special

67 15 0
                                    

نور به هر سختی که بود راهشو به پذیرایی خونه باز کرده بود
گل و گیاه هایی که تو هر گوشه و کنار خونه میشد دید خیلی وقت بود انتظار صاحبشونو با یه لیوان آب می‌کشیدن
قوطی های آبمیوه ای که بعضیاشون تا نصفه پر بودن و بعضیاشون خالی بخش عمده ای از سطح میز کنار کاناپه گل‌بهی رنگ رو پوشونده بودن و درکنارشون میشد کاسه های خالی نودل و تکه های چیپس که رو میز پخش شده بودن همراه با سیگار و فندک آبی رنگ رو دید
ظرفای شسته نشده دیشب داخل سینک رها شده بودن و رو میز آشپزخونه و جلوی تلوزیون کتاب هایی با عناوین مختلف پخش شده بودند
در نهایت صدای دستگاهی که کارگرا باهاش تو ساختمون کناری کار میکردن و نوری که به صورتش می‌تابید و پشت پلک هاشو گرم کرده بود دست به دست هم دادن و جیمین چشماشو باز کرد
روی کاناپه گل‌بهی رنگ کنار پنجره های بزرگشون خوابش برده بود و امروز هم مثل روز های دیگه صبحشو با گردن درد شروع کرد
دستشو به میز کنارش دراز کرد سیگارشو برداشت و خواست یه نخ بکشه بیرون ک با پاکت خالیش مواجه شد
پس تصمیم گرفت اول یه حالی به معدش بده
به آرومی بلند شد و نشست
دستشو لای موهایی ک از آخرین باری ک شسته شده بودن ۴ روز می‌گذشت کشید و به همشون ریخت
میدونست تو خونه تنهاس
دستشو دراز کرد و یکم چیپس از روی میز ک نمیدونست چه مدته اونجان برداشت و خورد و بعد بطری آب رو برداشت و سر کشید
از جاش بلند شد و سمت گلدون ها رفت و بقیه ی ابو با اونا تقسیم کرد
همونطوری ک بطری خالی رو به دست داشت از کنار کتابا گذشت و به آشپزخونه رسید
رو در یخچال یه یادداشت داشت:
" برات صبحونه درست کردم هیونگ بازم بدون صبحونه پا نشی بری
لطفا همشو بخور 🍡
عشقت جونگکوک 💙"

بطری خالی رو روی سینک کنار ظرفای نشسته گذاشت و به صبحونه روی میز که براش تدارک دیده شده بود نگاه کرد
پسره بیچاره نمیدونست بخاطر اونه که مادرش افتاده زندان و حالا احساس گناه میکرد و خودشو مدیون جیمین ک ازش متنفر نبود و اومده بود پیشش تا تنها نباشه میدونست
جیمین یکی از رول های تخم مرغ رو برداشت و تو دهنش گذاشت
با اینکه سرد شده بود ولی هنوزم خوشمزه بود
چاپستیکش رو میز گذاشت و بی توجه به یادداشتی ک بهش گفته بود همشو کامل بخوره از آشپزخونه خارج شد و همونطور که به سمت حموم میرفت تیشرتشو در آورد و رو زمین کنار بقیه خرت و پرتا رها کرد

۳ ساعت بعد

بعد اینکه از حموم در اومد تصمیم گرفت یه دستی به سر و روی خونه بکشه و حالا داشت ظرف هارو می‌شست
هر بار که گوشیش روی اپن آشپزخونه زنگ میخورد آهنگی ک پخش می‌شد قطع میشد ولی جیمین همچنان بی توجه به میسکال ها به ظرف شستنش ادامه می‌داد علاقه ای به دونستن اینکه کیه که داره گوشیشو با زنگ هاش سوراخ میکنه نداشت
بعد اینکه ظرفا رو شست ، میز هارو تمیز کرد و کتابای جونگکوکو از زیر دست و پا جمع کرد گوشیشو برداشت
۳۷ تا تماس‌ بی پاسخ داشت و ۲۰ تا مسیج
یکی از پیاما رو باز کرد بازم دوستش بود
داشت ازش می‌پرسید کی قراره گمشه بیاد آزمایشگاه
درگیر پیاماش بود که زنگ در به صدا درمیاد
جیمین گوشی رو روی میز رها میکنه و باهمون پیشبند گل گلی به سمت در میره
بدون اینکه چک کنه ببینه کیه در رو باز میکنه ولی تنها چیزی ک باهاش مواجه میشه راهروی خالیه
خواست در و ببنده که یه بسته جلوی پاش میبینه
بسته نسبتا سنگین رو برمی‌داره و روشو میخونه
" انتشاراتی سان "
با خیال اینکه شاید بسته برای جونگکوک باشه بسته رو با خودش داخل میبره و درست وقتی میخواست درو ببنده کسی صداش میزنه

_ آقای پارک؟
جیمین بسته رو رو زمین میزاره و میره بیرون و با همسایه جدیدی ک چند شب پیش جلوی بار هم کلام شده بودند روبه رو میشه
فقط اگه میتونست اسمشو به یاد بیاره..

+ شما
_ درسته خودمم
مرد وقتی سکوت طولانی جیمین رو میبینه لبخند مصلحتی میزنه و اضافه میکنه
_ اسممو یادتون رفت مگه نه؟
+ من-
_ مهم نیست یونگیم
مین یونگی
مرد جلو میاد و بار دیگه دستشو برای دست دادن با جیمین دراز میکنه
جیمین فورا به خودش میاد و دست مرد رو متقابلا فشار میده
درسته
سرمای دست مردو یادش بود
+ ببخشید از قصد نبود
_ گفتم ک مهم نیس
یونگی به پیشبند گل گلی جیمین اشاره میکنه و میگه
_ مثل اینکه سرتون شلوغه مزاحمتون نمیشم
جیمین به سر و وضعش نگاه میکنه و بعد مردو میبینه که به سمت واحدش میره
لحظه آخر یونگی قبل از داخل شدن رو به جیمین میکنه و لبخند دیگه ای میزنه
_ امیدوارم دفعه بعد که همو دیدیم اسممو یادتون مونده باشه
و بعد جیمینو با خودش و پیشبند خیس گل گلیش تو راهرو تنها میزاره

Cupid ain't a lieWhere stories live. Discover now