Part 4 : may somebody never forget you

49 11 2
                                    

طبق معمول با گردن درد از خواب بلند شد
صبحونه نخورد
دوش گرفت
ولی یه چیزی راجب امروز متفاوت بود اونم آقای مین که الان کنارش تو آسانسور ایستاده بود نبود
بلکه تصمیمش برای برگشتن سر کارش بود
تازگیا مین یونگی رو زیاد میدید 
اگه جیمین قدیم بود میگفت طرف افتاده دنبالش سعی داره خفتش کنه ولی این آدم با اون کتابخونه بزرگش عینکش و ظاهر بی نهایت مرتبش مال این حرفا نبود
تنها حسنی که جیمین جدید داشت به نظرش دراما کوئین نبودنش بود

_ فک کنم حالا که شما شغل منو میدونید منصفانس اگه منم مال شما رو بدونم

جیمین رو به یونگی کرد بعد اینکه یکم براندازش کرد گفت
+ میکروبیولوژیست
دانشجوی دکتری
_ واو

بعد از اون دیگه حرفی بینشون ردو بدل نشد تا اینکه در های آسانسور باز شد و یونگی با خداحافظی کوتاهی راهشو از جیمین جدا کرد

جیمین به سمت ماشینی که از آخرین استفادش ۲ ماه می‌گذشت رفت
این ماشین نه تنها جیمین بلکه کوله باری از خاطراتو حمل میکرد
اونقد غرق نگاه کردن شده بود که نفهمید کی یه موتور سوار با سرعت از کنارش رد شد و کی پخش زمین شد
جیمین به در ماشین تکیه داد
دستش آسیب دیده بود
همونطور که داشت سنگ ریزه هارو از کف دستش می تکوند خاطره محوی جلوی چشماش نقش بست که مطمعن بود خوب دفنش کرده

" + حالت خوبه؟ به نظر زخمی شدی
^ خوبم چیزی نیست
+ مرتیکه احمق معلوم نیس کی بهش گواهینامه داده
^ اشکال نداره شاید عجله داشت
+ حتی بر نگشت پشت سرشو نگاه کنه
^ شاید متوجه نشد
+ ولی میتونست یه نگاه بندازه حداقل یه معذرت خواهی چیزی
^ گفتم ک شاید عجله داشت  "

کائنات از همین اول کار براش خط و نشون کشیدن
دلش می‌خواست به دنیا بگه نترس قرار نیست فراموشش کنم
تصمیم گرفت اون درو باز نکنه و هرچه زودتر بلند شه بره پی کارش
قدم اول گرفتن تاکسی بود

*******
٪ چطور مطوراس؟
یونگی همون طور که بین قفسه های کتاب چرخ میزد لیست کتابایی که تازه رسیده بود رو خط میزد
_ جالبه
٪ینی چی جالبه؟
سان هر جا که یونگی میرفت دنبالش میرفت و سوالاتشو  به امید گرفتن جوابی مطرح می‌کرد 
_ ینی همین
٪ خب آخه یعنی چی جالبه ؟ مثلا قیافش چطوره؟ اخلاقش ؟ خوشگله؟
شغلش چیه؟ خوش بر و روعه؟
تنها زندگی میکنه؟ خوش تیپه؟

یونگی کلافه کتابه توی دستشو سرجاش برگردوند و از بخش نگهداری کتاب ها زد بیرون
البته که سان هم دنبالش دوید
_ خوشگله
٪ یسس! میدونستم
_ چیو ؟
٪ همین دیگه یونگی ما فقط به جنس خوب رضایت میده
_ دیوونه احمق
٪ خب چیه ؟ اومدی گفتی یه پسر هست آره اینطوری ماهم گفتیم باشه داداش
بده میخوام برات آستین بالا بزنم؟

یونگی ایستاد و لیستشو تو دست های سان گذاشت
_ فعلا استیناتو بده پایین برو ببین‌ اونجا چه خبره خیلی از کتابا ناقصه
مثلا رئیس اون انتشاراتی هستی روحتم خبر نداره چی به چیه
یونگی حرفاشو زد و رفت ولی سان از همون فاصله داد میزد
٪ بحثو عوض نکن مین یونگی 
اخی چه گوربای سر به زیری
بعد از اینکه یونگی کاملا از دیدش خارج شد به لیست توی دستش نگاه کرد
یونگی دور کتابایی ک نرسیده بود خط قرمز کشیده بود

٪ موهای تک تکتونو از جاش میکنم
جلوی یه وجب گربه ابرو برا آدم نمیزارین

*****
- حالا گیریم که مارو آدم حساب نمیکنی
این بدبختایی که زیر دست تو کار میکنن چی ؟ ۲ ماهه منتظرن مادر جوجه ها از اون در بیاد تو بهشون بگه چیکار کنن
+ این چه حرفیه استاد
من فقط یکم درگیر مشکلات بودم
- هممون مشکل داریم پارک جیمین ولی کار و زندگی شخصیتو باید از هم جدا کنی
خبر دارم درگیر چه چیزهایی بودی ولی دیگه وقتشه کم کم برگردی به زندگی عادیت

" عادی"
+ معذرت میخوام
- اون دستتم ببر بده درستش کنن بعدشم برگرد سرکارت
فک نکن دستتو بشکنی میفرستمت خونه استراحت کنی

مرد از آزمایشگاه بیرون رفت و بقیه به احترامش تعظیم کردن
- خب خب خب ببین بالاخره کی اینجاس
جین از پشت دستشو میزاره رو شونه جیمین و فشارش میده
+ جین
- ها؟
+ نکن
- نکن و زهرمار مرتیکه مگه من مسخره توام؟؟
روزی ۶۰ بار بهت زنگ میزنم به کیرتم نمیگیری بعد ۲ ماه پا شدی اومدی میگی نیکین؟🦖
= جین ولش کن تازه رسیده
آدم که اینطوری خوش آمد گویی نمیکنه
+ ممنون نامجون
- خوش آمد گویی بخوره تو سرش ۲ ماهه دارم مث سگ اینجا جون میکنم
فک کردی این مدت کی کاراتو میکرد ؟ افرین درسته من
+ جبران میکنم
- چطوری
+ اون دوربینه که براش له له میزدی خوبه ؟
- عازیززززم بیا بغلم
دلم برات تنگ شده بود گوساله نفهم

نامجون سرشو از روی تاسف برای جین تکون میده و از جاش بلند میشه
= دنبالم بیا جیمینی
اول بریم دستتو حل کنیم
+ ممنون
  نامجون و پشت سرش جیمین از آزمایشگاه میزنن بیرون و جینو بی بغل پشت سرشون رها میکنن

-هی!
با تو بودما بعدا همچین چیزی گیرت نمیاد !
هی!
گوساله های زشت  






Cupid ain't a lieWhere stories live. Discover now