part 7 : Look who is back!

40 8 2
                                    

+ اون چی گفت؟
* گفت معلوم شد اون هوشت فقط برا درسه
جیمین که دیگه نمیتونست تحمل کنه میزنه زیر خنده و جونگکوکو متعجب میکنه

* به چی.. به چی میخندی هیونگ؟ چی شد؟
جیمین همونطور که می‌خندید جواب داد
+ راست می‌گفت
* چی؟
+ بابا طرف ازت شماره میخواست نمیگیری؟واقعا اون هوشت فقط برا درسه
جونگکوک که رو زمین دراز کشیده و داشت بستنیشو لیس میزد با شنیدن این حرفا بستنی رو به کلی فراموش میکنه و سرجاش میشینه
* چی میگی هیونگ زده به سرت؟ اولا ‌که طرف سن بابابزرگ منو داره
دوما هم اینکه فک کردی همه مث خودت گی تشریف دارن؟
جیمین بطری دم دستشو به سمت جونگکوک پرت میکنه و دقیقا هم میخوره به هدف
* آخ!
+ پاشو برو تو اتاقت ببینم بچه پررو دیگه زیاد به روت خندیدم پررو تر شدی
جونگکوک با بستنی توی دستش و چشم غره ای که موقع رفتن به جیمین نشون داد شبیه بچه های تخسی شده بود که حرف ننه باباشونو گوش نمیدن
هرچند لحظه آخر قبل رفتن داخل اتاق حرفشو زد
* درضمن من جوابم منفیه
محض اطلاع
بعدشم درو پشت سرش بست
جیمین که تمام مدت به زور لبخندشو پنهان کرده بود بالاخره به خودش اجازه خندیدن میده
هرچقدر که دنیا گوه بود این بچه شلنگ آب بود

*****
صبح روز بعد در حالی که جیمین آماده برای رفتن به محل کارش جلوی آسانسور ایستاده بود تا برسه به این فکر میکرد که یکی از همین روزا باید جونگکوکو بفرسته دیدن مادرش
ولی اون بچه هروقت اسم مادرش میومد آمپر می‌پروند و کلا قاطی می کرد
کاش میتونست همه حقیقتو بهش بگه ولی خواهرش قسمش داده بود
_ به چی اینقدر عمیق فکر می‌کنید آقای پارک ؟
جیمین برمیگرده و یونگی رو میبینه که سمتش میاد
تعظیم کوتاهی به نشانه احترام میکنه که یونگی هم متقابلا انجام میده
+ صبح بخیر
چیز خاصی نبود
_ واقعا؟
اونقدر عمیق به فکر رفته بودید که از دور هم حالت اخمی که نیم رخ بی نقصتون به خودش گرفته بود رو میشد دید
جیمین فقط به یونگی نگاه کرد و پلک زد و یونگی هم به جیمین نگاه کرد و لبخند زد
دقیقا نمیدونست این الان تعریفه یا چیز دیگه
+ خب.‌. ممنون
یونگی خندید
_ بابت چی؟
برای چند لحظه سکوت برقرار میشه اونم بخاطر اینکه جیمین نمیدونست چی بگه که در نهایت بازم یونگی به حرف میاد
_ اون روز نشد بپرسم دستتون چطوره؟
+ خوبه چیزی نشده بود
ممنون که پرسیدید
در نهایت آسانسور میرسه و جیمینو از وضعیت معذب کننده ای که توش قرار داشت نجات میده
+ شما نمیاید؟
_ نه فکر کنم چیزی رو جا گذاشتم باید برگردم  شما برید
یونگی به جیمین تعظیم کوتاهی میکنه و در های آسانسور بسته میشه
+ جیمین احمق !
*******
سان تو اتاقش پشت میز نشسته بود و در سکوت به کارمنداش که سرپا وایساده بودن تا تکلیفشون مشخص بشه نگاه می‌کرد
سان تکیشو از صندلیش برداشت و دستاشو گذاشت روی میز
٪ این خراب شده برا کیه؟
کارمندا همگی باهم جواب دادن
- شما!
٪ رئیس اینجا کیه؟
- شما!
٪ حقوقتونو کی میده؟
- شما!
سان دستشو محکم رو میز میکوبه و داد میزنه
٪ پس من به عنوان رئیس این خراب شده چرا نمیدونم چه کوفتی اینجا اتفاق میوفته؟؟؟
بکهیون شجاعتشو تا قطره آخر جمع میکنه و جواب میده
- اگه منظورتون کتاب های آقای مینه باید بگم از چاپخونه هم بما همینقدر فرستاده شده
سان یه بار دیگه دستاشو میکوبه رو میز و از جاش بلند میشه
٪ خب خبر مرگتون میرفتین میدیدین  چرا اینطوری شده ؟؟ شما مگه کارتون این نیست؟؟ صبح تا شب عین تازه عروسا نشستین تو این خراب شده ور دل من هیچ غلطی نمی‌کنید همین میشه که من از مین حرف می‌شنوم
- معذرت میخوایم !
٪ گم شین برین سر کارتون بخاطر شما گرازا بازم میگرنم گرفت
‌کتابای مین هم در اولین فرصت بفرستین ابرو برام نزاشتین
بکهیون!
- بله؟
٪ سرپرست این بزغاله ها تویی
اگه فقط یه بار دیگه یه اشتباه کوچیک ببینم اول اون موهایی ک خیلی بهش مینازی رو دونه دونه از جا میکنم بعدشم یه جوری میزنمت که تا آخر عمرت نتونی تو تولید جمعیت سهمی داشته باشی فهمیدی؟
- بله!
٪ خوبه حالا گم شین
کارمندا از ترس جونشون زود تر اتاق رئیسشونو ترک میکنن و هر کدوم زودتر میرن سرکارشون
تهیونگ با جعبه شیرینیش وارد دفتر میشه و با چشمش دنبال بکهیون میگرده
# بکهیون!
بکهیون وقتی تهیونگو میبینه قیافه ترسیدش به خوشحال تغییر حالت میده
- تهیونگ!
تهیونگ بکهیونو بغل میکنه
# چطوری مرد ؟ میبینم که بازم زلفاتو رنگ کردی
_ منم نمیدونم تا حالا کدوم گوری بودی ولی بهت ساخته
# سان داخله؟
- آره ولی فکر نمی‌کنم دیدنش الان ایده خوبی باشه
# چرا باز چی کار کردین؟
تهیونگ با خنده میپرسه
- به من چه خودش باز جنی شده هرکیو میبینه پاچه میگیره
# خیلی خوب من رفتم
فعلا
تهیونگ رو شونه بکهیون میزنه و به سمت اتاق سان میره و در و باز میکنه
٪ پدرصگ مگه نگفتم مزاحم نشو ؟
# اگه میخوای بعدا میام
سان سرشو بالا میاره و وقتی تهیونگو میبینه ذوق زده از جاش میپره و میگرن گورشو گم میکنه
٪ تهیونگ!
# مشتاق دیدار بانوی سگ اعصاب


Cupid ain't a lieWo Geschichten leben. Entdecke jetzt