Part 6 : it's not easy to be jimin

15 7 0
                                    


- نمی دونم تا حالا چند بار این داستانو شنیدی ولی من عین حقیقتو بهت میگم
# حقیقت چیه؟
- من اون روز یه بچه ی ترسیده رو دیدم که یه گوشه تو خودش جمع شده بود و با گریه به گناه غیرعمدیش بلند بلند اعتراف می کرد نه یه قاتل رو
اشک های برادر کوچیکمو دیدم که روی صورت جنازه تو بغلش می ریخت
درموندگی ای که تو نگاهش به جونگکوک بود رو دیدم
برادر بیچاره من باید یقه ی کیو می گرفت ؟
انتقام عزیز از دست رفتشو از کی می گرفت؟
از خانواده خودش؟ خانواده ای که خانوادشو ازش گرفته بود؟
حقیقت اینه
سوزی با ناراحتی ناشی از یادآوری خاطرات نگاهشو برای چند ثانیه از تهیونگ گرفت و سکوت کرد ولی بعد دوباره ادامه داد
- من اون روز شاهد خونی بودم که زندگیمونو تو خودش حل کرد
شاهد شونه هایی که خم شدن ، چشمایی که ستاره هاش مردن ، عشق پاکی که زنده به گور شد و دینی که هیچوقت نمی تونستم ادا کنم
زن به تهیونگ و نگاه غمگینش که به یه گوشه دوخته شده بود نگاه کرد و دور از چشمش لبخند ضعیفی زد و ادامه داد
- جونگکوک من از بچگی مریض بود
افسردگی شدیدی داشت که البته مقصرش اون نیست خانواده ایه که هیچوقت بالا سرش نبود
اون روز وقتی خواست دست به خودکشی بزنه هوسوک لحظه اخر جلوشو گرفت...که به قیمت جون خودش تموم شد
الانم اگه حالش خوبه و چیزی یادش نمیاد بخاطر هیپنوتیزم و هزار جور قرص و داروعه تا یادش ببره واقعا کیه
تا یه خوشحالی فیک بهش بده
اون جونگکوک ، واقعی نیست
تهیونگ خواست بگه همچینم حالش خوب نیست و در واقع وضعش خرابه ولی البته که همچین کاری نکرد
-جیمین بیچاره من خودشو به عنوان قاتل عشقش تحویل داد
قلبش هزار تیکه بود ولی نمیتونست دم بزنه و بگه اون عوضی بی رحمی ‌که عشق خودشو کشت من نیستم
میدونی چقدر سخته ؟
نمیدونی
جیمین بودن سخته تهیونگ...

***********

سرش رو با ریتم نامنظمی به تخت می کوبید
از درد به خودش می پیچید و نمیدونست چیکار کنه
دو نفر شونه هاشو گرفته بودن تا مطمعن بشن از تخت نمیوفته
صورتش عرق کرده و از شدت دردی که متحمل میشد قرمز شده بود و موهای خیسش به پیشونیش چسبیده بود
معلوم نبود آبی که رو گونه هاش می غلطید اشکه یا عرق
خونی که به سرعت راهشو به بیرون باز میکرد همه لباساش و تختی که روش بود رو رنگ زده بود
دکتری که با نگاه کردن به صورت مستش نمیتونستی بگی واقعا دکتره یا نه یه چیزایی رو سر بقیه داد زد و بعد اتاق خلوت شد
دیگه نایی براش نمونده بود پس دست از تقلا برداشت
همونطور که داروی بی هوشی کم کم داشت تو رگاش جریان پیدا می کرد تو سکوت اشک ریخت
سرشو چرخوند و از لای باز در به بیرون خیره شد
به یونگی که با دست های مشت شدش اونجا ایستاده بود

۲ ساعت قبل :

به اندازه کافی نگاه خوشحال پدرش و نگاه شوکه جیمین رو روی خودش تحمل کرده بود
راهشو به سمت بیرون کج کرد و بی توجه از کنار جیمین گذشت
با رفتنش پیام نمایش دیگه تمومه منتقل شد و بقیه هم کم کم پخش شدن
پسر کوچیکتر وقتی به خودش اومد فورا به سمت جین رفت که هنوزم اش و لاش شده رو زمین دراز به دراز افتاده بود
کنارش رو زمین نشست و سعی کرد با ضربه های خیلی آروم اونو به خودش بیاره
جین با چشمی که باد کرد بود به جیمین که غمگین ترین صورت دنیا رو داشت نگاه کرد
+ آخه چرا همچین کاری کردی احمق
فک کردی بتمنی یا بروسلی؟
- تا جایی که یادمه اونا اینقدر خوش قیافه نبودن
جین لبخند کوچیکی زد ک باعث شد صورتش از درد جمع بشه ولی حتی شوخی بی مزش هم جیمین رو از اون حالت درنیاورد
مطمعن بود اگه بخاطر وضع داغونش نبود جیمین خودش همینجا چالش می کرد
جیمین به جین نزدیک تر شد و تو چشماش نگاه کرد
+ خوب گوش کن ببین چی میگم از این به بعد برای من هیچ کاری نمیکنی فهمیدی؟ نه تو قدرتشو داری و نه من میخوام همچین کاری برام بکنی
- نمی تونم
+ میتونی
مگه اینکه دیگه نخوای زنده‌ پیش نامجون برگردی
با این حرف پسر برای چند لحظه سکوت بینشون حاکم شد ولی جین خیلی زود اون رو شکست
- به نظرت جاش میمونه؟
جین به صورتی که حتی یه جای سالم روش نمونده بود اشاره کرد و این بار هر دو با هم به حرف احماقنش خندیدن
جیمین کمک کرد تا جین بلند بشه دستش رو کمرش گذاشت و با دست دیگش دست جین رو که رو شونش انداخته بود گرفت ولی هنوز چند قدم بیشتر دور نشده بودن که صدایی متوقفشون کرد
- کجا با این عجله؟
هر دو به سمت گائول و دار و دستش برگشتن
- یادتون که نرفته؟ بازنده باید یکی از دستاشو بده
با نگرانی به جین نگاه کرد
میدونست اون هیچوقت التماسشون نمیکنه و گائول هم کوتاه بیا نیست
- اونطوری هم با چشمای پاپی گونتون نگام نکنین قانون قانونه
فقط یه دست همین
نمیدونست این " همین" که همیشه آخر جمله هاشون میارن چیه
فقط یه دست همین!
فقط یه چشم همین!
فقط یه زندگی همین!
حتما کلمه " همین" این طرفا معنی دیگه ای رو یدک می کشید
جیمین ، جین رو ول کرد که نتیجش شد افتادن جین و بی توجه صدازدن هاش و فحش دادناش به سمت گائول رفت
جلوش ایستاد و قبل اینکه بیشتر از این فکر کنه به حرف اومد
+ اونو ولش کن بجاش منو مجازات کن
گائول با نگاه کنجکاوش اول به جین و بعد به جیمین نگاه کرد
جیمین محکم تر از قبل ادامه داد
+ تو فقط میخوای این خون ریخته بشه
چه فرقی داره برای کی بشه
فقط من و مجازات کن و تمام
همین
گائول بار دیگه اول نگاهی به جین که کم مونده بود از کنجکاوی و نگرانی بمیره کرد و بعد به جیمین
لبخند سرخوشی زد و گفت
- با کمال میل
و بعد تبرش رو که روی شونش بود رو بالا برد روی مچ دست پسر فرود آورد


















Cupid ain't a lieOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz