جلوی درب خروجی فرودگاه ، سرویس شخصی مخصوص پایگاه وایستاده بود ، مردی قد بلند که بیشتر به بادیگارد ها میخورد به سمت تهیونگ رفت و با احترام به ماشین هدایتش کرد . همینطور که سرشو به شیشه ماشین تکیه داده بود مشغول تماشا کرد سئول و خاطراتش بود ، خاطراتی که بوی بچگیش و حتی نوجوانی اش رو میداد . بعد از بیست دقیقه بلاخره رسیدن .
از ماشین پیاده شدن و شخصی به عنوان راهنما کنار تهیونگ حرکت میکرد
بلیز سفید رنگی با شلواری شکلاتی رنگش زیادی تهیونگ رو جذاب تر نشون میداد ، موهاشو رو به بالا داد بود و با آستین های که بالا زده شده بود و دکمه اول پیرهنی که باز بود پوست نسکافه اش واضح تر و دلربا تر دیده میشد .**********
○ جین من با دکتر حرف زدم گفت امروز کره نیست فردا میاد . فردا دور و ور ۵ بعد از ظهر آماده باش باهم بریم
_ باشه ، من دیگه باید برم مایکل ، سرگروهبان جدید تیمم رسیده دیگه جلسه داریم باهاش . اره ،اره فعلا
بعد از قطع کردن تلفن گلویی صاف کرد و بعدش لباسشو با دست تمیز کرد تا اثری از خاک رو لباسش نباشه ، موهاشو رو به بالا هدایت کرد و بعد از شنیدن صدای تق در اجازه ورود داد .
** و بالاخره لحظه دیدار فرا میرسد :) **
+ سلامی میکنه و به نشونه احترام کمی خم میشه
_ راحت باشید ، بفرمایید خوش آمدید
**و ما در این قسمت های اینچنین ، سخنان ذهن کاپل را داریم ;)
+ بهتر از چیزی بود که تو عکس بود امید وارم اخلاقشم مث خودش خوب باشه
بعد از تقریبا یک دقیقه سکوت بینشون و جنگ توی سرش با حرف جین تموم شد .
_ اذیت که نشدید ؟ برای پیدا کردن سرویس ؟! راضی بودید ؟
+ آ بعله ... بعله ممنونم کاپیتان
_ خوبه ، خب و.... شروع به صحبت های لازم که خب خوشبختانه مثل همیشه تهیونگ تو هیچکدوم کم نیاورد .
ودر آخر .._ خب ، پس با این اوصاف بریم که بخش های مختلف رو بهت نشون بدم آمادگی داشته باشی گروهبان
+ ممنونم ، حتما
* چیزی که از همین اول باعث ایجاد علامت سوال برای تهیونگ شده بود ، چهره جین بود برای دردی ک پشتش هنگام بلند شدن از کاناپه رو به رو تهیونگ احساس کرد
یکم اخمای تهیونگ از روی تعجب بهم گره خورد که جین مثل همیشه خودشو جمع کرد و تهیونگ رو به بیرون هدایت کرد .***********
خب کلا اینجا که برای کارهای اداری و تشخیص هویت و اتاق ، و چهره نگاری و خلاصه که این جور چیز هاست دیگه خودتون بهتر میدونیدو بعد از تمام شدن حرفش وارد همون سالن میشن
○کاپیتان خیلی خوش آمدید ، آقا خوش آمدید
_ سرگروهبان تیم مون هستن هوسوک جان ، سرگروهبان کیم تهیونگ
_ تهیونگ جان ایشون هم جانگ هوسوک هستن مسئول تشخیص هویت ، یکی از بهترین ها
+ قطعا همینطوره ، از دیدنت خوشحالم آقا ( و با هم دست میدن )
○ منم همینطور جناب کیم ، راستی کاپیتان ، فیلم های کوچه رو پیدا کردما .
_ جداا ! بیارشون ، تهیونگ جان پرونده ای بود که دختری ۳۰ ساله به طرز مشکوکی سر کوچه گوان پیدا میشه که ۵ تا ضربه سطحی و ۲ تا ضربه عمیق تو قفسه سینش خورده بوده
تمامی دوربین های اون اطراف رو هم هک کرده بودن و خب هنوز مشخص نبود .+ چاقو رو هم برده بوده ؟
○ اره هیچ ردی نبود ، آها ایناهاش
* فیلم رو پلی میکنه و به صندلی تکیه میزنه و دست به سینه میشینه . جین و تهیونگ همزمان دستشونو روی میز تکیه گاه میکنن و یکم جلو تر رو به مانیتور خیره میشن ( البته جین یه دستش تو جیب شلوارشههه :)
_ زوم کن هوسوک ، خب اطلاعاتی هم ازش گرفتید ؟
○ خودم که اره هنوز دارم میگردم ، ولی برا بچه های تحقیق و تجسس ام دادم
* ویدئو همچنان روی زومه
+ پای سمت چپش مشکل داره کاپیتان ببینید داره پاشو میکشه
_ الحق که سرگروهبان خودمی تهیونگ ( لبخند رضایت آمیز و سر ذوقی میزنه و ته هم از حرف جین لبخند رضایتی تحویل خودش میده ) خیلی خب اینم زمینه کن ما دیگه باید بریم بازم ممنونم
○ خواهش میکنم کاپیتان
* از دفتر بزرگ اون قسمت خارج میشن و به سمت تقریبا درمانگاه پایگاه میکنن
_ بعلههه اینجا هم کشتار گاه مایکله ( و خنده شیشه پاکنی)
+ چی ؟ و بعدش تهیونگ هم بی اراده از حرف جین میخنده
● خوش آمدید آقا ، من عذر میخوام جین یکم بیشعوره
+نه خواهش میکنم ، کاپیتان ام باهاتون شوخی میکنن
_ وایی ! هه .. ههه اره خلاصه اینم از اینجا بریم دیگ
● عای صبر کن ببینم ، فردا باید بریم بیمارستان ها نپیچونی جین .
_ خوشحال شدم آقا
● جیننننن
* و بعد از گفتن حرفش با تهیونگ از اونجا خارج میشن
+ بیمارستان ؟ برا...
_چیزی نیست تهیونگ جان ، این عادت داره منو همش بره بیمارستان های مختلف
+ بعد از این حرف جین کمی تو فکر فرو میره و از خودش میمیونه که چرا بی اراده این حرفو به جین زده ؟
* ما بقی بخش ها رو هم نشون تهیونگ میده و ته ام بدون هیچ خستگی کنار جین حرکت میکرد . مگه میشه جین باشه و احساس خستگی یا بی حوصلگی کرد؟ :)
^^ هلوووو نظرتون؟ ینی چی میشه ؟ تا کجا پیش میرن ؟ همه چیز قراره خوب پیش بره تا آخر ؟ کسی نمیدونه ^^ ((راستی !! اینو باید بگم که این رفتن تهجین به بخش های مختلف پایگاه با لباس جدید نظامی تهیونگ بود که بهش داده بودن. ))💚💖
YOU ARE READING
Fire On Fire [Taejin]
Randomمیدونی..! به شکل عجیبی که اصلا نمیدونم چجوریه.؛ دوست دارم! ...♡•°