Part 3

300 50 13
                                    

جلوی درب خروجی فرودگاه ، سرویس شخصی مخصوص پایگاه وایستاده بود ، مردی قد بلند که بیشتر به بادیگارد ها می‌خورد به سمت تهیونگ رفت و با احترام به ماشین هدایتش کرد . همینطور  که سرشو به شیشه ماشین تکیه داده بود مشغول تماشا کرد سئول و خاطراتش بود ، خاطراتی که بوی بچگیش و حتی نوجوانی اش رو میداد . بعد از بیست دقیقه بلاخره رسیدن .
از ماشین پیاده شدن و شخصی به عنوان راهنما کنار تهیونگ حرکت می‌کرد
بلیز سفید رنگی با شلواری شکلاتی رنگش زیادی تهیونگ رو جذاب تر نشون میداد ، موهاشو رو به بالا داد بود و با آستین های که بالا زده شده بود و دکمه اول پیرهنی که باز بود پوست نسکافه اش واضح تر و دلربا تر دیده می‌شد .

                            **********

○ جین من با دکتر حرف زدم گفت امروز کره نیست فردا میاد . فردا دور و ور ۵ بعد از ظهر آماده باش باهم بریم

_ باشه ، من دیگه باید برم مایکل ، سرگروهبان جدید تیمم رسیده دیگه جلسه داریم باهاش . اره ،اره فعلا

بعد از قطع کردن تلفن گلویی صاف کرد و بعدش لباسشو با دست تمیز کرد تا اثری از خاک رو لباسش نباشه ، موهاشو رو به بالا هدایت کرد و بعد از شنیدن صدای تق در اجازه ورود داد .

** و بالاخره لحظه دیدار فرا میرسد :) **

+ سلامی میکنه و به نشونه احترام کمی خم میشه

_ راحت باشید ، بفرمایید خوش آمدید

**و ما در این قسمت های اینچنین ، سخنان ذهن کاپل را داریم ;)

+ بهتر از چیزی بود که تو عکس بود امید وارم اخلاقشم مث خودش خوب باشه

بعد از تقریبا یک دقیقه سکوت بینشون و جنگ توی سرش با حرف جین تموم شد .

_ اذیت که نشدید ؟ برای پیدا کردن سرویس ؟! راضی بودید ؟

+ آ بعله ... بعله ممنونم کاپیتان

_ خوبه ، خب و.... شروع به صحبت های لازم که خب خوشبختانه مثل همیشه تهیونگ تو هیچکدوم کم نیاورد .
ودر آخر ..

_ خب ، پس با این اوصاف بریم که بخش های مختلف رو بهت نشون بدم آمادگی داشته باشی گروهبان

+ ممنونم ، حتما

* چیزی که از همین اول باعث ایجاد علامت سوال برای تهیونگ شده بود  ، چهره جین بود برای دردی ک پشتش  هنگام بلند شدن از کاناپه رو به رو تهیونگ احساس کرد
یکم اخمای تهیونگ از روی تعجب بهم گره خورد که جین مثل همیشه خودشو جمع کرد و تهیونگ رو به بیرون هدایت کرد .

                        ***********
خب کلا اینجا که برای کارهای اداری و تشخیص هویت و اتاق ، و چهره نگاری و خلاصه که این جور چیز هاست دیگه خودتون بهتر میدونید

و بعد از تمام شدن حرفش وارد همون سالن میشن

○‌کاپیتان خیلی خوش آمدید ، آقا خوش آمدید

_ سرگروهبان تیم مون هستن هوسوک جان ، سرگروهبان کیم تهیونگ

_ تهیونگ جان ایشون هم  جانگ هوسوک هستن مسئول  تشخیص هویت ، یکی از بهترین ها

+ قطعا همینطوره ، از دیدنت خوشحالم آقا ( و با هم دست میدن )

○ منم همینطور جناب کیم ، راستی کاپیتان ، فیلم های کوچه رو پیدا کردما .

_ جداا ! بیارشون ، تهیونگ جان پرونده ای بود که دختری ۳۰ ساله به طرز مشکوکی سر کوچه گوان پیدا میشه که ۵ تا ضربه سطحی و ۲ تا ضربه عمیق تو قفسه سینش خورده بوده
تمامی دوربین های اون اطراف رو هم هک کرده بودن و خب هنوز مشخص نبود .

+ چاقو رو هم برده بوده ؟

○ اره هیچ ردی نبود ، آها ایناهاش

*  فیلم رو پلی میکنه و به صندلی تکیه میزنه و دست به سینه میشینه . جین و تهیونگ همزمان دستشونو  روی میز تکیه گاه میکنن و یکم جلو تر رو به مانیتور خیره میشن ( البته جین یه دستش تو جیب شلوارشههه :)

_ زوم کن هوسوک ، خب اطلاعاتی هم ازش گرفتید ؟

○ خودم که اره هنوز دارم میگردم ، ولی برا بچه های تحقیق و تجسس ام دادم

* ویدئو همچنان روی زومه

+ پای سمت چپش مشکل داره کاپیتان ببینید داره پاشو میکشه

_ الحق که سرگروهبان خودمی تهیونگ ( لبخند رضایت آمیز و سر ذوقی میزنه و ته هم از حرف جین لبخند رضایتی تحویل خودش میده ) خیلی خب اینم زمینه کن ما دیگه باید بریم بازم ممنونم

○ خواهش میکنم کاپیتان

* از دفتر بزرگ اون قسمت خارج میشن و به سمت تقریبا درمانگاه پایگاه میکنن

_ بعلههه اینجا هم کشتار گاه مایکله ( و خنده شیشه پاکنی)

+ چی ؟ و بعدش تهیونگ هم بی اراده از حرف جین میخنده

● خوش آمدید آقا  ، من عذر میخوام جین یکم بیشعوره

+نه خواهش میکنم ، کاپیتان ام باهاتون شوخی میکنن

_ وایی ! هه .. ههه اره خلاصه اینم از اینجا بریم دیگ

● عای صبر کن ببینم ، فردا باید بریم بیمارستان ها نپیچونی جین .

_ خوشحال شدم آقا

● جیننننن

* و بعد از گفتن حرفش با تهیونگ از اونجا خارج میشن

+ بیمارستان ؟ برا...

_چیزی نیست تهیونگ جان ، این عادت داره منو همش بره بیمارستان های مختلف

+ بعد از این حرف جین کمی تو فکر فرو میره و از خودش میمیونه که چرا بی اراده این حرفو به جین زده ؟

* ما بقی بخش ها رو هم نشون تهیونگ میده  و ته ام بدون هیچ خستگی کنار جین حرکت میکرد . مگه میشه جین باشه و احساس خستگی یا بی حوصلگی کرد؟ :)

^^ هلوووو نظرتون؟ ینی چی میشه ؟ تا کجا پیش میرن ؟ همه چیز قراره خوب پیش بره تا آخر ؟ کسی نمیدونه ^^  ((راستی !! اینو باید بگم که این رفتن تهجین به بخش های مختلف پایگاه با لباس جدید نظامی تهیونگ بود که بهش داده بودن. ))💚💖

Fire On Fire [Taejin]Where stories live. Discover now