part 9

71 18 19
                                    

+ این چیه؟

جونگ سوک آب گلوش رو قورت داد و : تراشه است میبنی که

▪︎اینجا رو ! هروئینم هست

+ پوز خندی زد و: تراشه رو برداشتی ؟

▪︎اره

+ جونگ سوک مهمونی دوست داری؟

جونگ سوک: منو ول کن لعنتی معنی این حرفا چیه؟؟

+خب دوست داره ، جی کی با احترام راهنماییش کن

▪︎ لبخند دندون نمایی زد و دست های جونگ سوک رو باز کرد و ضربه به رگ اصلی گردنش زد و پسر رو بیهوش کرد

+ بریم که دیره

جونگ کوک از کوله اش ماسک های اکسیژن رو در آورد و یکی رو سمت تهیونگ گرفت

▪︎ بزن سنسور گاز و پخش کردم

+ مطمئنی تا الان جواب داده؟

▪︎اره حله

+ خیلی خب بزن بریم

حالا جونگ سوک روی کول تهیونگ بود و از میون جمعیت بی هوش کارخونه عبور کردن و به سمت ماشین راهی شدن از کارخونه دور شدن

از آیینه مقابل ماشین به صندلی عقب که جونگ سوک بی هوش خوابیده بود نگاهی کرد و دوباره نگاهش خیابون رو به روش داد

▪︎دستت تهیونگ

نگاهی به مچش انداخت که بانداژ سفید رنگش از قرمزی خون رنگ گرفته بود. لبخندی زد و

+ در مقابل خونی که از جین رفت خیلی ناچیزه

▪︎ مکثی کرد و سکوت فضای ماشین رو پر کرد

نزدیک های مقصد بودن و هر دو با یقین اینکه هنوز جونگ سوک به هوش نیومده حواسشون به مسیر و برنامه های آینده بود که جونگ سوک به سرعت بلند شد و دستانش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و تهیونگ تمرکز اش رو از دست داد و از مسیر منحرف شد

▪︎آشغال ولش کن تا نکشتمت

جونگ سوک : دستت بهم بخوره بیشتر دستامو بیشتر از الان فشار میدم

بیماری زمینه ای تهیونگ ! دست های قفل شده جونگ سوک !
ترسی که به جون کوک افتاده بود و فرمونی که بی اراده در حال چرخیدن بود

تهیونگ هر چی تلاش میکرد با ضعف مچ دست آسیب دیده اش حریف دست های گره خورده جونگ سوک نبود و رنگش سفید تر از قبل میشد و به سختی نفس میکشید

جونگ سوک : یا ولم میکنید یا خفه ات میکنممم

تهیونگ از گوشه چشم به کوک نگاه کرد و کوک با نگاهش حرف تهیونگ رو فهمید و فرمون رو ول کرد و بر خلاف انتظاری که جونگ سوک داشت مشتی مکحم توی صورت پسر خوابوند و جونگ سوک از درد شدیدی که داشت دستانش ناخود آگاه شل شد و تهیونگ به سرعت دست هاش رو از گردنش جدا کرد و به سختی با چشمایی که تاری شدیدی مقابلش داشت و نفسی که به سختی بالا میومد فرمون رو گرفت

کوک صندلی رو کامل خوابوند و به سرعت خودش رو صندلی عقب رسوند و شروع به زدن پسر کرد
* جوری میزدش که انگار روتین ترین کار زندگیش رو انجام میداد ^^

▪︎ خوبی؟

به سختی نگاهش رو عقب داد که جونگ سوک با سر و صورتی خونی از حال رفته بود
به محض مطمئن شدن ماشین رو کنار زد و همچنان نفس نفس زنان از ماشین پیاده شد و نتونست روی پاهاش بایسته و با زانو روی زمین نشست و به ماشین تکیه زد

جونگ کوک به سرعت از ماشین پیاده شد و درب صندلی بغل رو باز کرد و از داشبورد اسپری تهیونگ رو به همراه یه بطری آب برداشت و به سرعت کنارش زانو زد

▪︎ تهیونگ ؟؟ تهیونگ صدامو داری ؟

+ با چشمان بسته اش سرش رو به حالت تایید تکون داد

پاف اسپری رو مقابل دهانش دو سه بار زد و بعد از هین عمیقی تونست نفس کشیدنش رو بهتررکنه
بطری آب رو باز کرد و مقابلش گرفت

▪︎ یکم بخور

+ کمی از آب خورد و لب هاش رو تر کرد : پاشو .. پاشو زود تر .. بریم

▪︎ خیلی خب ، من میشینم پشت فرمون تو استراحت کن

بلاخره به انباری سرد و خاک خورده خونه رسیدن و کوک جونگ سوک رو از پا آویزون کرده بود و حالا سرته بود و هنوزم بیهوش

▪︎ بریم

خواستن از انبار خارج بشن که صدای ناله های جونگ سوک بلند شد

جونگ سوک : بسهه ! سرم درد داره میترکه

+ یکم استراحت کن بهتر میشی . بریم

+ جونگکوک من قرص خوردم میرم بخوابم

▪︎نگاهش رو از لبتاب گرفت و : مطمئنی؟

+ اره خستم

▪︎ باشه برو شب بخیر

_ کجایی تو میدونی از کی تا حالا اینجا بیدارم ؟

+‌ هیونگ؟

_ خنده ای کرد و پتو رو از روی تخت کنار زد : بیا بخواب

اشک هاش رو پاک کرد و گوشی اش روی میز گذاشت و کنارش خوابید

+ دلم برات تنگ شده بود

_ طوریکه انگار صداش رو نشنیده بود با لبخند بهش خیره بود : امروز خیلی خسته شدی درسته ؟!

+ قطره اشکش روی گونش چکید و : خیلی

_ ولی آخرش خستگیت در میره

+ اگه تو کنارم باشی اره

_ بهتره زود تر بخوابی ووشیبا

+ ووشیبا؟

_ اره دیگه ، تو ووشیبا منی

+ داشت یادم میرفت

_ هیچوقت یادت نره

+ لبخند تلخی زد و با احساس نرمی دستای جین روی گونش به خواب رفت .

در من هزار صندلی،
در من هزار جایِ تو خالی ست
در من
هزار جایِ خالیِ تو
درد می کند!

* به وقت 03:07 دقیقه :)

امیدوارم مورد پسندتون باشه و جمایتش کنید مثل همیشه فعلا 💫❤

Fire On Fire [Taejin]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon