$ چیز هایی که گفتم و حتما رعایت کن ، چند روز اول باید استراحت کامل باشی
▪︎حتما . ممنونم دکتر , بریم تهیونگ ؟
جیمین : آروم بیارش منم برم ماشین و بیارم
▪︎سرگیجه داری؟
+ نه ، خوبم
* طی مسیر هیچ حرفی زده نشد و تهیونگ فقط سرش رو به شیشه گذاشته بود و بیرون رو تماشا میکرد
شایدم ام باز به فکر هیونگش بود نه ؟ :)+ جییینن محکم باش که دارم میام
* به سرعت روی کمر جین پرید و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد
_ نیوفتییی مواظب باش
+ خیر نمیوفتم ... وای جین اینجارووو
_ چیه؟
+ وایسا وایسا
* جین مقابل نقره فروشی که تهیونگ میگفت ایستاد و به تهیونگ از داخل شیشه مغازه خیره شد
+ این و ببین چه قشنگههه
_ جین با ذوق تهیونگ که حالا به راحتی میتونست تماشا کنه لبخند قشنگی زده بود و نگاهش میکرد
+ کجا رو نگا میکنی اونجاها... اون پایین رو میگم
تهیونگ نگاه جین رو دنبال کرد و به تصویر خودش رسید_ چرا اینقدر خوشگلی ؟
+ هیونگگ ..
_ چشات ولی چیز دیگه ای
+ تهیونگ لبخندی زد و لب هاش رو طبق معمول همیشه که ذوق زده میشه با زبونش خیس کرد و : خیلی خب بریم
~~~~
جیمین : تو حالت خوبه ؟ پیاده شو دیگه
کوک درب ماشین رو باز کرد و دستش رو مقابل تهیونگ گرفت
تهیونگ بی توجه به دست کوک از ماشین پیاده شد و دوباره با دیدن خونه خاطرات اش یاد آوری شدن بعد از مکثی به آرومی داخل خونه شد_ میدونی چقدر منتظرت بودم ، دیگه خودم میخواستم بیام دنبالت
* صداش رو از آشپزخونه شنید که دستاش رو با حوله خشک کرد و مقابل تهیونگ ایستاد
به محض دیدن جین و شنیدن صداش بی اختیار اشک اش روی صورتش چکید_ چیکار کردی با خودت ؟؟؟ قیافش و ببین * دستش رو بین موهای پسر برد و سمت بالا حالت داد و لبخند زد : حالا بهتر شد
+ هیونگ ؟!
▪︎ کوک به تهیونگ نگاه میکرد و اشک هاش رو به سرعت پاک میکرد
_ بیا بریم بالا
▪︎ تهیونگ ؟ ... تهیونگ بیا بریم بالا استراحت کن
جیمین : مطمئنی حالت خوبه ؟
+ اوم ، خوبم
چطوری میتونی بابا بشی وقتی خودت هنوز بچه ای ؟؟
YOU ARE READING
Fire On Fire [Taejin]
Véletlenمیدونی..! به شکل عجیبی که اصلا نمیدونم چجوریه.؛ دوست دارم! ...♡•°