part 11

154 39 27
                                    

دو ساعتی میشد که از رفتن جیمین به اتاق خوابش می‌گذشت و تهیونگ به حالت استراحت روی کاناپه نسبتا کوچیکی که کف پاهاش از رو به رو کاملا از کاناپه بیرون زده بود خوابیده بود .
دستش رو تکیه گاه زیر سرش گذاشته بود و به سقف سفید بالای سرش بی دلیل خیره بود ( داشت به کاپیتان فکر میکرد؟)

دو شب از وقتی که خونه جین خوابیده بود و با اون استرس خودشو به اتاقش رسونده بود می‌گذشت
نه ! تهیونگ نه آدمیه که زود به کسی وابسته بشه * چون اصلا دیگه وابسته نمیشد ، و نه اینکه دلش بخواد یا حسرت اینو بخوره که امشب هم درخواست جین رو قبول کنه .

گوشیش رو که روی قفسه سینش بود رو برداشت و استوری های پیج فیک جین رو برای اولین بار باز کرد .
تمامی پست ها جینی بود که یا از پشت سر توی طبیعت بود و یا از قسمت بینی به پایینش پیدا بود و مثل تستر ها مشغول خوردن غذا بود .

آخرین لایوی که ذخیره کرده بود رو باز کرد کمی توی جاش جا به جا شد و پلی کرد

_ آ خب این چیه؟ این سالاد کلم و خرچنگه
چییی؟؟؟ نه من تنها غدا میخورم اصلا از کسی که باهام هم غذا بشه خوشم نمیاد ، چون تنهایی ازش لذت میبرم و کیف میکنم از خوردنش

_ باهام ازدواج میکنیی؟؟؟ مگه منو تا حالا دیدی ؟

* کمی پایین تر کامت برای همین حرف جین نوشته شد : لب هاتو که میبینم

_ یااااا دیگه ساکت شیدد و از چرت و پرت پرهیز کنید .

* با این رک بودن جین تهیونگ خنده صدا داری کرد و با ذوق به حالت نشسته در اومد و دست چپش رو زیر چونش گذاشت

+ هیونگ گوشه لبت کثیفه * آروم با خودش زمزمه کرد که همون لحظه جین دستمالی برداشت

+ آره، تمیزش کن

* تهیونگ خیلی دقیق بود و به نکات خصوصا تمیز بودن بیش از حد توجه میکرد .

که ناگهان دستمالی که جین برداشته بود رو به سمت ساق دستش هدایت کرد و دستش رو پاک کرد.

+ هیووونگ ( با یاد آورن جیمینی که خواب بود صداش رو کنترل کرد و شاکی داشت به گوشیش نگاه میکرد )

_ خنده های شیشه پاکنی : باشه بابا حرص نخورد میخواستم اذیتتون کنم* و بعدش گوشه لبش رو پاک کرد .
خیلی خب دیگه باید برم و خسته شدم میرم بخوابم

* دروغ گفت که خسته اس ، باید میرفت سر ماموریت ، و تهیونگ ام که خودش یه دروغگوی ماهر بود از این حرف جین پوز خندی زد ، لایو تموم شدو تهیونگ بعد از بالا پایین کردم صفحه جین از اینستا خارج شد و بهش پیام داد .

+ کاپیتان بیدار..

* پاک کرد و دوباره به صفحه تایپ خیره شد
بیخیال نیاز نیست ، بعد از درگیری که باخودش داشت تصمیم آخر رو گرفت

Fire On Fire [Taejin]Where stories live. Discover now