* اینقدری فاصله نبود و البته با دویدن های جین مسافت کمتر ام شد
_ تهیونگگ؟
+ خوبم.. خوبم هیونگ
_ باشه باشه حرف نزن ؟
* تهیونگ رو به خودش نزدیک کرد و دستش رو زیر سر پسر کوچک تر گذاشت و سرش رو از زمین فاصله داد
با دست دیگش باندانای سرش رو باز کرد و بغضی که داشت نفسش رو بند میورد ولی با لبخندش به تهیونگ اطمینان داد و باندانا رو باز کرد و روی زخم کتف تهیونگ گذاشت._ سرگروهبان اینو فعلا بهت قرض میدم ، مراقبش باشی ها اینو عزیزترین کسم برام گرفته
تهیونگ که با بیجونی هنوزم داشت جین رو تماشا میکرد لبخند بی جونش رو تحویل پسر داد.
_ مایکل ! مایکل مختصات رو برات فرستادم ، سریع آمبولانس بفرست،تهیونگ خونریزی داره
• باشه .. باشه جین آروم باش خودتو جمع کن .. نزار بخوابه باشه؟
* با حرف مایکل دوباره به جسم بیحال تهیونگ تکون ریزی داد و صداش داد
_ ته !؟ برگشتیم چی مهمونم میکنی ؟ نه الان جواب نده! باید به جز جشنمون با بچه ها باید باهم مست شیما باشه؟
+ فقط سرش رو تکون داد : هیونگ!؟
_ جونم ؟
+ درد داره
_ میدونم قربونت برم ، میدونم الان میرسن دیگه باشه ؟ یکم دیگه تحملش کن
* باندانا هم رنگ لباس تهیونگ شده بود پر از خون بود و جین به راحتی گرمی خون تهیونگ رو زیر دستش حس میکرد دقیقا اینجا همونجایی بود که جین به خودش لعنت میفرستاد و طلب مرگ میکرد
سر تهیونگ رو روی پاش گذاشته بود و..
+ هیونگ ... د..دستت رو ...بده
* با گذشت زمان نگه داشتن بغضش هم سخت تر از قبل میشد
اشک هاش بلاخره مسیرشون رو پیدا کردن و روی گونه پسر سر خوردن
دست های سرد اش رو مابین دستاش گرفت و باچشم های قرمزش بوسه ای به دست های سرد پسر زد+ مث .. همیشه ... گرمن
* سرش رو به تایید بالاپایین کرد که با صدای آژیر آمبولانس از پشت سرش نگاهش رو به ماشین داد
_ رسیدن ته .. رسیدن تموم شد دیگه تا یه ساعت دیگه دردت تموم میشه باشه ؟
+ باشه هیونگ
* به آرومی پسر رو روی برانکارد گذاشتن و جین به زور روی پاهاش ایستاد و به همراه تهیونگ داخل ماشین نشست
تهیونگ دیگه چشماش رو بسته بود و بیهوش بود_ حالش خوب میشه مگه نه؟
• آره... آره جین آروم باش .
خونریزیش زیاده ولی ، باید خوشحال باشی اگه ده سانت نزدیک تر تیر خورده بود باید نگران میبودیم
YOU ARE READING
Fire On Fire [Taejin]
Randomمیدونی..! به شکل عجیبی که اصلا نمیدونم چجوریه.؛ دوست دارم! ...♡•°