part 23

140 31 28
                                    

_ وایسااااا

+ نمیتونیییی بهم برسییی

_ زمینن لیزهههه

+ بهونه نیاررر

* بلاخره هر دو پسر از خستگی ایستادن و جین با فاصله تقریبا یک متری عقب تر از تهیونگ ایستاده بود

_ یاااا شلوارم گلی شد

+ نمی‌شنوم هیونگگگ

* فاصله اش با پسر کم کرد و حالا مقابل صورتش‌ ایستاده بود و تهیونگ همچنان نفس نفس میزد

+ بازم بهم نرسیدی

_ اگه روزی که بارونی نباشه بیایم نشونت میدم

+ بهونه نیار ... جین شی

_ حالت خوبه ؟

+ خوبم

_ بریم بشینم پاهام درد گرفت

* مکان همیشگی و تفریح همیشگی دو پسر بود روز های بارونی و دویدن زیر بارون و زود تر رسیدن به پل قدیمی سئول
هر دو عاشق بوی بارون و دویدن
جین عاشق خنده های از ته دل تهیونگ بود و تهیونگ ام مثل همیشه با خنده های هیونگش میخندید
حالا دو پسر روی نیمکت چوبی نم دار روی پل نشسته بودن و ماه که روز 14 ام بیشتر از هر وقتی به زمین نزدیک تر بود حالا مقابل صورت دو پسر قرار گرفته بود و با نور کمرنگی که گاه گاهی ابر های تیره مقابلش ظاهر میشد چهره زیبای دو پسر رو نمایان کرده بود
شاید داشت به صحنه عاشقانه مقابلش خیره میشد که تهیونگ مثل همیشه سرش رو روی مکان امنش گذاشت بود و دستش رو به بازوی جین حلقه کرده بود

+ هیونگ

_ جانم؟

+ به نظرت یه آدم چقدر میتونه یه نفر و دوست داشته باشه؟

_ دوست داشتن و عاشق شدن واقعی اندازه نداره ته ، یه غریبه جوری یه روزی تموم دنیات میشه که میتونی دنیات رو بهش بدی که فقط کنارت باشه ، حال دلش کنار تو خوب باشه

+ بعد از جواب جین لبخندی زد و : دقیقا مثل تو که دنیای من شدی هیونگ ؟!

_ نگاهش رو از ماه مقابلش برداشت و به موهای ابریشمی و خوش بو پسر داد از این فاصله مژه های بلندش و لب های کشیدش کاملا قابل دید بود : 'دنیای تو منم و تمام من تویی تهیونگ '

+ سرش از شونه جین برداشت و به چهره پسر که حالا با نور مهتاب زیبا تر از قبل بود خیره شد : هیونگ ، هیچوقت تنهام نزار !

_ پوز خندی زد و : میدونستی چشمات خیلی قشنگن ؟

+ هیونگگ

_حواست هست که
چشم هات
دریچه ی قلب منن؟

+ ضربه بی جونی به شونه پسر زد و: یهو اکلیل هات فوران میکنه ها

Fire On Fire [Taejin]Where stories live. Discover now