part 9

149 36 17
                                    

* زمان زیادی نگذشته بود که جین جلوی نرده های طبقه بالا تهیونگ رو صدا میزنه

_ راستی تهیونگ فردا ۱۲ میریم اداره ها

+ چرا هیونگ ؟ اینو در حالی میگه که روی کاناپه مشغول صاف کردن پتوش بود

_ خب چون معمولا چهارشنبه ها تایم اداری مون دیر تره

+ چرا ؟

_ چون فرمانده اینطور گفته

+ خیلی خب ،خوبه

_ اره خیلی چون الان ساعت ۴ صبحه

* و هر دو خنده کوتاهی میکنن

* حالا دیگه تمامی پرده ها با کنترل مخصوصشون کشیده شده بود و لامپ ها هم به همین روش خاموش شده بود .
طبق گفته های تهیونگ حوالی ساعت ۶ بود که تهیونگ مشغول فکر کردن و دیدن عکس های قدیمی و ... بود که با صدای خیلی بلندی ( بسهههه ، ولش کن ) توسط جین بار ها بار ها و با شدت از دفعات قبلی در حال تکرار بود ، به طوری که دیگه صدای جین بلند تر و فریاد هاش نامفهوم تر و طولانی تر میشد.

* با شتاب به سمت بالا و اتاق جین حرکت کرد
و جین رو در حالی دید که پتو رو با فشار توی مشتش کرده بود و عرق کرده و چشماش گریه ای بود ، لبه تخت جین نشست .

+ هیونگ ، هیونگ جین هیونگ بیدار شو خواب داری میبینی هیونگ ( دستشو به صورتش می‌کشید و تکرار میکرد ) هیونگ

_ هیححححححح  ( و بعد صدای نفس نفس زدن های صدا دار بود که بعد از باز شدن چشماش و نشستنش  روی تخت شنیده می‌شد  و مبهوت و ملتمس آمیز به تهیونگ نگاه میکرد . )

+ تموم شد هیچی نیست ، تموم شد ( با دست هاس کشیده و قشنگش اشک های جین رو پاک کرد و لیوان آبی که بالا سر جین بود رو دستش داد

+بیا یکم بخور ، بهتر میشی

_ ته ؟

*مکثی از ته گفتن جین

+جانم ؟

(نویسنده مرد)

* همین یه کلمه جانم از ته دل تهیونگ کافی بود تا جین بدون هیج اجازه ای سرشو بزاره روی سینه تهیونگ و توی آغوش پسر کوچک تر محو بشه

نمیدونم گفته بودم که تهیونگ از هر گونه بغل و لمس بدش میاد ؟ و جین نیز هم ؟ ( البته که تهیونگ خیلی بد تر از جین بود )

* قیافه متعجب و شوک شده تهیونگ در عرض چند ثانیه جاشو به نوازش کردن کمر هیونگش و مماس کردن صورتش به سر جین داد و این اولین و قشنگ ترین و پر آرامش ترین آغوش دو پسر قصه ما بود. :)

_ دقایقی بعد از بغل تهیونگ بیرون میاد و با چشمای پف کرده اش به چشمای تهیونگ خیره میشه  : ممنونم ازت  

  + لبخند قشنگی تحویل جین میده و با تکون دادن سرش به نشونه تایید لبخند رو به لب های قشنگ جین برمیگردونه

Fire On Fire [Taejin]Where stories live. Discover now