* زمان زیادی نگذشته بود که جین جلوی نرده های طبقه بالا تهیونگ رو صدا میزنه
_ راستی تهیونگ فردا ۱۲ میریم اداره ها
+ چرا هیونگ ؟ اینو در حالی میگه که روی کاناپه مشغول صاف کردن پتوش بود
_ خب چون معمولا چهارشنبه ها تایم اداری مون دیر تره
+ چرا ؟
_ چون فرمانده اینطور گفته
+ خیلی خب ،خوبه
_ اره خیلی چون الان ساعت ۴ صبحه
* و هر دو خنده کوتاهی میکنن
* حالا دیگه تمامی پرده ها با کنترل مخصوصشون کشیده شده بود و لامپ ها هم به همین روش خاموش شده بود .
طبق گفته های تهیونگ حوالی ساعت ۶ بود که تهیونگ مشغول فکر کردن و دیدن عکس های قدیمی و ... بود که با صدای خیلی بلندی ( بسهههه ، ولش کن ) توسط جین بار ها بار ها و با شدت از دفعات قبلی در حال تکرار بود ، به طوری که دیگه صدای جین بلند تر و فریاد هاش نامفهوم تر و طولانی تر میشد.* با شتاب به سمت بالا و اتاق جین حرکت کرد
و جین رو در حالی دید که پتو رو با فشار توی مشتش کرده بود و عرق کرده و چشماش گریه ای بود ، لبه تخت جین نشست .+ هیونگ ، هیونگ جین هیونگ بیدار شو خواب داری میبینی هیونگ ( دستشو به صورتش میکشید و تکرار میکرد ) هیونگ
_ هیححححححح ( و بعد صدای نفس نفس زدن های صدا دار بود که بعد از باز شدن چشماش و نشستنش روی تخت شنیده میشد و مبهوت و ملتمس آمیز به تهیونگ نگاه میکرد . )
+ تموم شد هیچی نیست ، تموم شد ( با دست هاس کشیده و قشنگش اشک های جین رو پاک کرد و لیوان آبی که بالا سر جین بود رو دستش داد
+بیا یکم بخور ، بهتر میشی
_ ته ؟
*مکثی از ته گفتن جین
+جانم ؟
(نویسنده مرد)
* همین یه کلمه جانم از ته دل تهیونگ کافی بود تا جین بدون هیج اجازه ای سرشو بزاره روی سینه تهیونگ و توی آغوش پسر کوچک تر محو بشه
● نمیدونم گفته بودم که تهیونگ از هر گونه بغل و لمس بدش میاد ؟ و جین نیز هم ؟ ( البته که تهیونگ خیلی بد تر از جین بود )
* قیافه متعجب و شوک شده تهیونگ در عرض چند ثانیه جاشو به نوازش کردن کمر هیونگش و مماس کردن صورتش به سر جین داد و این اولین و قشنگ ترین و پر آرامش ترین آغوش دو پسر قصه ما بود. :)
_ دقایقی بعد از بغل تهیونگ بیرون میاد و با چشمای پف کرده اش به چشمای تهیونگ خیره میشه : ممنونم ازت
+ لبخند قشنگی تحویل جین میده و با تکون دادن سرش به نشونه تایید لبخند رو به لب های قشنگ جین برمیگردونه
YOU ARE READING
Fire On Fire [Taejin]
Randomمیدونی..! به شکل عجیبی که اصلا نمیدونم چجوریه.؛ دوست دارم! ...♡•°