part 32

121 27 27
                                    

_ پاشید بیایید شام آماده است

* سکوت سنگینی بینشون حاکم بود و هر سه مشغول خوردن شام بودن

_ نمیخوایید حرف بزنید نه؟

* هر دو متعجب سرشون رو بالا آوردن و به جین نگاه کردن

_ نباید بدونم؟

+ چرا هیونگ

_پس حرف بزنید

▪︎کاری نکردیم جین * یه قاشق دیگه از سوپ رو داخل دهانش کرد و بادهان پر زمزمه کرد : پیرمرده و گیچول مث سگ جون دادن

+ کوککک

_ چی؟

+ وای هیونگ باید نشونه گرفتن کوک رو می‌دیدی یکی ام خطا نمیزد
انگار اسنایپر پایگاه

_کشتینشون؟

▪︎ اوهوم

_ چرا اینقدر شما دوتا خَرید؟

+ به هیونگمون رفتیم

* هر دو خندیدن و به قیافه پوکر جین خیره بودن

_ کودن ها همین الانشم آدماش دنبالتون

+ کوک تو باهاشون مشکلی داری؟

▪︎ نه ، اصلا  دلم براشون تنگ شده اتفاقا

+ اوم دقیقا

_ آیگوووو یکی منو و از دست اینا نجات بدهههه

* ساعاتی بعد همچنان خونه جین 😂*

+ کوکککک کلک زدی من کلا ۳ تا گل خورده بودم

▪︎ نخیر من کلک نزدم

+ چرا من داشتم جین و نگاه میکردم گل و زدی

▪︎ نزدممم

+ زدییی ....هیونگگگ؟

_ بعله ؟

+ بیا اینو ببینش

_ چیشده؟

+ من وقتی داشتم تو رو نگاه میکردم این برا خودش گل زده

▪︎ دروغ میگه جین

_ پسر های گلم اگه قول بدید باهم دوست باشید براتون آب‌نبات خوشمزه میگیرم
ینی چییییی ؟؟ مگه بچه ایید شماها یکی الان ببینتتون باور میکنه شماها همین دو ساعت پیش آدم کشتید؟

+ پاشوبرو خونت اصلا

_ نه امشب اینجا میمونه

▪︎ ها؟ واسه چی ؟!

_ با این شاهکاری که شماها داشتید اونا تا همین الانشم پشت درب نباشن خیلیه

▪︎پس من میخوابم که خیییلی خستم

+ یاااا سرتو از روی پای من بردارررر

_ تهیونگ پاشو بریم

▪︎ اا آخ جون

Fire On Fire [Taejin]Место, где живут истории. Откройте их для себя