☆°.Frowning Cat.°☆

6.5K 218 25
                                    

~کادو کریسمس به خودم~








کاپل: نامگی









ژانر: فلاف،کیوت،هیبرید



•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°








ساعت نزدیکای ۸ صبح بود یونگی حوصلش سر رفته بود و همینکه تا الان تحمل کرده بود زیادی هم بود و به نظرش الان باید بهش جایزه نوبل هم میدادن پس با غرغر از حال له سمت اتاق مشترکش با ددیش رفت و روی بدن ددیش نشست که کارساز نبود.






یونگی سرش رو جلوی صورت نامجون برد و آروم آروم به گونش چنگ مینداخت تا بیدارش کنه ولی وقتی دید کارساز نیست با اخم یک بار روی شکم نامجون پرید و این باعث با وحشت بیدار شدن نامجون شد.

یونگی سرش رو جلوی صورت نامجون برد و آروم آروم به گونش چنگ مینداخت تا بیدارش کنه ولی وقتی دید کارساز نیست با اخم یک بار روی شکم نامجون پرید و این باعث با وحشت بیدار شدن نامجون شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یونگی_ صبح بخیر.




و بعد از گفتن حرفش از روی نامجون بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت و روی میز آشپزخونه منتظر صبحونش شد..نامجون با گیجی اول به حرکات یونگی و بعد به رفتنش نگاه کرد و با عصبانیت خواست یونگی رو دعوا کنه که با دیدن ساعت حق رو به یونگی داد..خب هیبرید های گربه عین گربه ها سر ساعت شیش بیدار میشن برای صبحونه و همینکه یونگی دو ساعت اضافه هم گذاشت بخوابه خیلیه.








بعد از خوردن صبحانه و شستن ظرف ها نامجون روبه یونگی گفت:








نامجون_ خب گربه ی اخمو آماده شو وقت چک آپ ماهیانست.








یونگی با شنیدن چک آپ سریع گارد گرفت و دمش سیخ رو هوا وایساد.








نامجون_ یونگی..نزار مثل دفعه قبل بشه ها..تا یک ربع دیگه آماده باش.







نامجون اول خودش آماده شد و وقتی در اتاق رو باز کرد که یونگی رو بیاره چیزی محکم به آرنجش خورد و پشت بندش ناله های یونگی..وقتی برگشت دید که یونگی سعی کرده بود یک بلایی سر نامجون بیاره تا نرن دامپزشکی ولی الان دیگه حتما بخاطر سر یونگی هم که شده باید میرفتن.

وقتی برگشت دید که یونگی سعی کرده بود یک بلایی سر نامجون بیاره تا نرن دامپزشکی ولی الان دیگه حتما بخاطر سر یونگی هم که شده باید میرفتن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


توی دامپزشکی یونگی با اخم و دست به سینه منتظر تموم شدن کار دکترش بود.







دامپزشک_ مشکلی نیست..هم جواب آزمایشاتش عالیه هم اینکه سرش آسیب خاصی ندیده فقط یکم باد کرده.







نامجون_ خداروشکر..خب یونگی اخماتو باز کن چون مشکلی نداری.








یونگی با اخم روشو از نامجون برگردوند..امروزشون از اول بد شروع شده بود و یونگی از صبح عصبی بود.







بعد از برگشت به خونه و تعویض لباسشون نامجون روی زمین نشست و به مبل تکیه داد و طولی نکشید که یونگی هم سرش رو روی پای نامجون گذاشت و دست نامجون رو هم روی موهاش گذاشت تا نازش کنه.

بعد از برگشت به خونه و تعویض لباسشون نامجون روی زمین نشست و به مبل تکیه داد و طولی نکشید که یونگی هم سرش رو روی پای نامجون گذاشت و دست نامجون رو هم روی موهاش گذاشت تا نازش کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نامجون با لبخند درخواست یونگی رو اجرا کرد و با موهاش بازی کرد و همین باعث خرخر یونگی شد و نامجون هم عاشق خرخرای گربه اخموش بود..کمی بعد یونگی چرخید و مثل یک گربه دست و پاش رو جمع کرد و نامجون شکمش رو ماساژ داد.





نامجون_ آخه من با توِ اخمو چیکار کنم؟







یونگی_ عاشقم باش و بهم محبت کن.







نامجون با لبخند لبای یونگی رو بوسید و گفت:






نامجون_ مگه همین کار رو نمیکنم؟






یونگی لبخند زد و بازم خرخر کوچیکی کرد و نامجون یونگی رو بغل کرد و روی پاهاش نشوند و باهم مشغول تماشای فیلم مورد علاقشون شدن و نامجون بازم موهای یونگی رو نوازش کرد و یونگی هم براش خرخر میکرد.



♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇





خب امیدوارم دوسش داشته باشید و ووت هم فراموش نشه 🌹💜💙💋

•°~BTS ONESHOTS~°•Where stories live. Discover now