○°•.Beloved.•°○

5.4K 240 21
                                    

~درخواستی~





کاپل: نامتهگی






ژانر: اسمات،تریسام





🏮🪔🏮🪔🏮🪔🏮🪔🏮🪔🏮🪔🏮🪔🏮🪔🏮

نامجون آخرین پرونده رو هم امضا کرد و از اتاقش خارج شد و به اتاق روبه روش رفت و در رو باز کرد.






نامجون_ کارت تموم نشد؟








تهیونگ_ چرا؟ برای رفتن به خونه عجله داری؟









نامجون_ معلومه..تو دلت نمیخواد؟







تهیونگ_ چرا نخواد..خب..بریم.






تهیونگ کتش رو پوشید و با نامجون از اتاق خارج شدن و به سمت ماشینشون رفتن و به سمت خونه حرکت کردن.

تهیونگ کتش رو پوشید و با نامجون از اتاق خارج شدن و به سمت ماشینشون رفتن و به سمت خونه حرکت کردن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از ماشین پیاده شدن و وارد خونه شدن و با بوی غذا مست شدن..دوتاشون کت هاشون رو روی مبل انداختن و وارد آشپزخونه شدن و گربه شون رو در حال آشپزی تماشا کردن..تهیونگ به سمت یونگی رفت و از پشت بغلش کرد.





یونگی_ یااااا..ترسیدم.







تهیونگ گونه ی یونگی رو بوسید و معذرت خواهی کرد و به سمت جزیره آشپزخونه رفت و بهش تکیه داد و نامجون هم به سمت یونگی رفت و روی سرش بوسه زد.







نامجون_ روزت چطور بود گربه کوچولو؟








یونگی_ مثل همیشه و اینکه من کوچولو نیستم.







نامجون_ نا وقتی که تو بغلم گم میشی کوچولویی.








تهیونگ_ میز رو بچینم بیب؟







یونگی_ اوهوم.


بعد از خوردن غذاشون و جمع کردن میز یونگی پیشنهاد خوردن دسر رو داد و رفت و از یخچال در آورد و روی میز گذاشت وقتی خواست بره تا قاشق بیاره تهیونگ دستش رو گرفت و یونگی رو روی میز نشوند گردن یونگی رو بوسید و نامجون هم از پشت یونگی لاله گوش یونگی رو به ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


بعد از خوردن غذاشون و جمع کردن میز یونگی پیشنهاد خوردن دسر رو داد و رفت و از یخچال در آورد و روی میز گذاشت وقتی خواست بره تا قاشق بیاره تهیونگ دستش رو گرفت و یونگی رو روی میز نشوند گردن یونگی رو بوسید و نامجون هم از پشت یونگی لاله گوش یونگی رو به دندون گرفت.






یونگی_ آههه.







نامجون_ بیب اصلا نیازی به چیزی نیست..نه تا وقتی که خود تو هم ظرف هم دسر مایی.






یونگی گوشه لبش رو گاز گرفت و چشماش رو بخاطر زمزمه نامجون بست..نامجون تیشرت یونگی رو در آورد و تهیونگ هم شلوار و باکسر یونگی رو باهم در آورد و یونگی رو روی میز خوابوند و نامجون بستنی و نوتلا رو روی بدن یونگی ریخت و یونگی از سردی بستنی لرز خفیفی کرد..نامجون و تهیونگ زبونشون رو روی بدن یونگی میکشیدن و دسر مورد علاقشون رو مزه میکردن..نامجون دهن یونگی رو باز کرد و مقداری بستنی داخلش ریخت و مشغول خوردن بستنی از دهن یونگی شد..تهیونگ زبونش رو داخل رون یونگی و نزدیک های عضوش میکشید و این یونگی رو به جنون میرسوند..نامجون بعد از مزه کردن بستنی از ذهن یونگی نوتلا های روی نیپلش رو میخورد و باعث ناله یونگی شد.






یونگی_ آههه..نامجونا..اومم.






تهیونگ عضو یونگی رو وارد دهنش کرد و مشغول بلوجاب دادن به یونگی شد و کمی بعد یونگی به کام رسید و تهیونگ همه کامش رو قورت داد.







تهیونگ_ چه زود..بیبی هورنی.








تهیونگ لباس هاش رو در آورد و یونگی رو از روی میز بلند کرد و خودش روی میز دراز کشید.







تهیونگ_ 69 بیب...زود باش.








یونگی پوزیشنی که تهیونگ بهش گفت انجام داد و مشغول بلوجاب دادن به تهیونگ شد و تهیونگ هم ورودیش رو با زبون خیس میکرد و وقتی نامجون لباس هاش رو در آورد به تهیونگ پیوست و باهم دیگه ورودیه یونگی رو خیس میکردن..کمی بعد نامجون روی لبای تهیونگ بوسه زد و روی میز رفت و عضوش رو کم کم وارد یونگی کرد و مشغول ضربه زدن شد و کمی بعد یونگی برای بار دوم توی دهن تهیونگ کام شد و تهیونگ هم توی دهن یونگی..نامجون هم بخاطر تنگ شدن یونگی دور عضوش توی یونگی کام شد و از خارج شد.










نامجون یونگی رو بغل کرد و به سمت اتاقشون رفت و یونگی رو روی تخت گذاشت و دوباره به آشپزخونه برگشت و تهیونگ رو تو همون حالت دید.






نامجون_ قصد اومدن نداری؟





تهیونگ دست هاش رو به نشانه بغل باز کرد.







تهیونگ_ داداش خوبم هست.







نامجون چشم غره ای رفت و تهیونگ رو بغل کرد و به اتاقشون رفت و باهم روی تخت دو طرف یونگی خوابیدن.


🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀

خب امیدوارم دوسش داشته باشید و ووت هم فراموش نشه 😘❤

•°~BTS ONESHOTS~°•Where stories live. Discover now