*°•.Pink Baby.•°*

9.6K 349 52
                                    

~درخواستی~

کاپل: نامجین

ژانر: ددی کینک،اسمات،لیتل

×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×

امروز برخلاف هرروز نامجون تصمیم گرفته بود که زود به خونه بره تا بتونه بیبی خوشگلش رو سورپرایز کنه..نگاه دیگه ای به جعبه صورتیه که روی صندلی شاگرد بود انداخت و به روندن ادامه داد.

بعد از رسیدن به خونه در رو باز کرد و جین رو دید که روکاناپه وسط حال خوابش برده..به سمتش رفت و روی پیشونیش رو آروم بوسید و به سمت طبقه بالا داخل اتاق مشترکشون رفت و جعبه رو روی تخت گذاشت..جالب بود که هرچی که به بیبیش ربط داشت صورتی بود..حتی دیزاین اتاقشون..و نامجون مشکلی با این موضوع نداشت چون هرچیزی که به اون بیبیه صورتی ربط داشت برای نامجون لذت بخش بود.

بعد از عوض کردن لباساش تلفنش رو برداشت و برای نهار غذا سفارش داد و پایین پیش بیبیِ لوسش رفت و روی مبل کنار اون نشست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بعد از عوض کردن لباساش تلفنش رو برداشت و برای نهار غذا سفارش داد و پایین پیش بیبیِ لوسش رفت و روی مبل کنار اون نشست..بعد از نیم ساعت غذاشون رسید و نامجون بعد از چیدن میز غذا خوری به سمت بیبیِ صورتیش رفت و آروم موهاش رو نوازش کرد و صداش زد:

نامجون_ بیبی نمیخوای بیدار شی؟ برات غذای مورد علاقت رو گرفتماااا.

جین کمی وول خورد ولی بیدار نشد..نامجون یکم دیگه نوازشش کرد که صدای اعتراض جین بلند شد.

جین_ یاااا.. ددی بد..باید بوسم کنی تا بیدار شم.

نامجون خندید و پیشونیه جین رو طولانی بوسید و بهش نگاه کرد:

نامجون_ زود باش بیبی..غذا سرد میشه.

جین با لوسیِ تمام دستاش رو دور گردن نامجون حلقه کرد و نامجون هم با لبخند بلندش کرد و به سمت آشپزخونه رفت و جین رو پشت میز نشوند و مشغول خوردن غذا شدن.


بعد از تموم شدن غذاشون نامجون داشت ظرفا رو جمع میکردم و جین هم بهش کمک میکرد که نامجون گفت:

نامجون_ بیب..برات یک کادو توی اتاقمون دارم.

جین_ چه کادویی؟

نامجون_ برو ببین بیبی.


جین سریع به سمت اتاقشون رفت و نامجون هم چند دقیقه بعدش رفت و به چهارچوب در تکیه داد و تعجب جین رو با هر کدوم از وسایلی که از اون جعبه در می آورد رو میدید.

•°~BTS ONESHOTS~°•Where stories live. Discover now