~درخواستی~
کاپل: نامکوک
ژانر: هیبرید، اسمات
_______________+++++++++_______________
نامجون توی اتاق کارش مشغول پرونده های شرکت بود و حدود سه ساعتی بود که مشغول بود..بعد از انجام آخرین پرونده به بدنش کش و قوصی داد و از اتاق بیرون رفت و خواست روی مبل وسط حال بشینه که راهش رو به سمت آشپزخونه کشید و دید که خرگوش کوچولوش داره کیک پای هویج رو از فر در میاره.
نامجون با لبخند به خرگوشش نگاه کرد و فهمید که اونم یادشه که امروز اولین سالگرد رابطشونه..درواقع همه چیز از اون پای شروع شد..وقتی نامجون کوک رو پیدا کرده بود اون جایی رو برای رفتن نداشت و داخل جنگل کوچیک حومه شهر زندگی میکرد و نامجون بهش گفته بود در عوض کمک کردن در کار های خونه میزاره که اون پیشش بمونه و کوک هم قبول کرده بود..و بعد از گذشت شیش ماه که دوتاشون به هم علاقه مند شده بودن کوک با کیک پای هویجش پا پیش گذاشت و به نامجون اعتراف کرد که دوسش داره..درواقع پای هویج رو خانواده کوک فقط برای کسایی که دوسشون داشتن میپختن و کوک هم اونو فقط برای نامجون پخت.
نامجون وقتی به خودش اومد که کوک مشغول بوسیدنش بود..وقتی کوک عقب کشید با ذوق گفت:
کوک_ سالگرد عشقمون مبارک مونی..
نامجون با لبخند کوک رو بلند کرد و تو هوا چرخوند و گفت:
نامجون_ سالگردمون مبارک.
بعد از خوردن شام و کیک مورد علاقشون نامجون زیر زانوی کوک رو گرفت و بغلش کرد و به سمت اتاق خوابشون رفت..کوک بعد از دیدن اتاق ذوق زده شد و گوشاش رو هوا تکون میخورد.
نامجون گوشهای کوک رو نوازش کرد و زمزمه کرد:
نامجون_ مرسی که وارد زندگیم شدی توله خرگوشِ کیوت و شیطون.
کوک با خجالت و گونه های رنگ گرفته به نامجون نگاه کرد و فاصله بین لباشون رو از بین برد و مشغول بوسیدن مردش شد و نامجون هم همراهیش میکرد.
کوک عاشق لبای قلوه ایِ نامجون بود همیشه دوست داشت لباش رو گاز بگیره چون بنظرش زیادی بزرگ و نرم بودن و اما نامجون هم عاشق لبای کوچیک کوک بود که بین لباش مکیده و گم میشه.
نامجون دستش رو پشت کوک برد دُمش رو فشار داد که باعث ناله کوک شد..نامجون کوک رو به سمت تخت هدایت کرد و اونو خوابوند و روش خیمه زد و مشغول لیس زدن ترقوه ی کوک شد..کوک هم با زانوش به عضو نامجون فشار میاورد و همین الان هم میتونست سفتیِ نامجون رو حس کنه.
وقتی نامجون تیشرت کوک رو درآورد و یکی از نیپل هاش رو گاز گرفت کوک جیغ بلندی کشید..کوک خیلی به سینه هاش حساس بود و نامجون هم خیلی خوب این رو میدونست.
نامجون پایین تر رفت و شلوار و باکسر کوک رو با هم درآورد و عضو خرگوشش رو وارد دهنش کرد که کوک از گرمای دهن نامجون سرش رو به عقب پرت کرد.
کوک نامجون رو از روی خودش کنار زد و از شر لباسایی که بینشون قرار گرفته بود خلاص شد و نامجون رو خوابوند و عضوش رو داخل دهنش کرد و براش بلوجاب کرد..کمی بعد کوک خودش رو روی عضو نامجون تنظیم کرد و مشغول سواری گرفتن از نامجون شد.
نامجون با عشق به خرگوش هورنیش که ازش سواری می گرفت نگاه کرد..خوب میدونست که بیبیش عاشق این پوزیشنِ و کمی بعد کوک رو بلند کرد و روی تخت خوابوند و با اولین ضربه نقطه حساس کوک رو پیدا کرد و جیغ کوک رو درآورد.
کوک_ آه..آه مونی..همونجا..محکمتر...اومم.
نامجون_ چشم کوچولوی هورنی.
بعد از چند دقیقه نامجون عضو کوک رو به دست گرفت و براش هندجاب کرد و دوتاشون باهم به کام رسیدن..کمی روی کوک موند و ازش بیرون کشید.
نامجون_ بیب..خوبی؟
نامجون هین تمیز کردن کوک پرسید.
کوک_ عالی بود مونی.
نامجون_ خرگوش هورنیِ من.
کوک_ اصلا تو هورنی نیستی.
نامجون بوسه ای روی پیشونیه کوک گذاشت و گفت:
نامجون_ فقط برای تو..هورنی..وحشی..جنتلمن و هرچیزی که لازم باشه هستم...همونطور که تو بیبیِ لوس و کیوت و هورنیه من هستی.
کوک_ دوست دارم مونی.
نامجون_ منم دوست دارم کوچولوی من.
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×
خب امیدوارم دوسش داشته باشید و ووت فراموش نشه.💋💓
YOU ARE READING
•°~BTS ONESHOTS~°•
Teen Fiction°•+وانشات از بی تی اس با هر کاپل و هر ژانری که درخواست بدین+•° برام درخواست ها تون رو کامنت کنید 💫🌙 🪐وضعیت آپ= نامعلوم🪐