کوبی برگههای نهایی مالیاتی رو امضا کرد و به زین که داشت یواشکی سمت کابینت نوشیدنیهای اون میرفت چشم غرهای رفت و گفت: تو میدونی که دیگه نمیتونی مثل نینجاها باشی نه؟ صدای سهتا پات لوت میده زین اگه میخوای از نوشیدنیهام بخوری کافیه ازم بپرسی و من با کمال میل میگم نه و تو کمی اصرار میکنی و من راضی میشم همیشه پروسهاش همینه!
زین پشت گردنش رو خاروند و گفت : تو که میدونی من از این آدما نیستم که بخوام به کسی رو بندازم پس...کوبی از جاش بلند شد و به سمت کابینت رفت و گفت: اگه یکم باهم غیبت کنیم برات 《سکس روی ساحل》(sex on the beach یکی از نوشیدنیهای معروف) درست میکنم
زین کمی مکث کرد و گفت: از غیبت بدم میاد ولی هیچ وقت نمیشه به نوشیدنیهات نه گفت پس ... چی میخوای بدونی؟کوبی نزدیکترین صندلی بهش رو گرفت و به سمت زین کشید و گفت: بشین تا نوشیدنیت رو حاضر کنم
زین نشست و کوبی پرسید: سه ماه از برگشتنتون به اِل اِی گذشته و همه به جز تو به طور عجیبی رفتار میکنن
زین شونه بالا انداخت و پرسید: مثلا؟
کوبی دوتا گیلاس از نوشیدنیای که حاصل شده بود ریخت و گفت: هری جدیدا خودش نیست ، مثلا اعتماد به نفسش پایین اومده تو این مدت درست فکر نمیکرده و تقریبا نتونسته پروندهای رو حل کنه و داره به این باور میرسه که عملا به هیچ دردی نمیخوره ، اما تاملینسون از جواب دادن به هر سوال راجع به کوبا طفره میره خلاصه بگم از همون مقداری که باید مرموز باشه مرموزتره! و خب این یکم آزار دهندهاس و آخرش هم پاریس ، دوباره بازیهای سه نفرهاش رو راه انداخته...
زین با شنیدن این حرف نتونست دووم بیاره و نوشیدنی رو توی دهنش نگهداره و با بیرون پاشیدنش پرسید: چی ؟ فاک ، ما نباید جلوش رو بگیریم ؟
کوبی از ته مونده نوشیدنی که توی اسکوپ باقی مونده بود رو واسش ریخت و گفت: صد البته که باید جلوش رو بگیریم منم امروز صبح فهمیدم ، دیشب کلی تکست نامفهوم داده بود حیف که خواب بودم و نتونستم چندتا متلک بهش بندازم ، بذار برات بخونم :
《- هی بیداری؟
-به نظر میاد خوابی
- به نظرت با کسی که خوابه میشه سکس کرد؟
- اگه پیشت بودم مهم نبود خوابی حتما سوارت میشدم
-کوبی؟ تو فکر میکنی من رقت انگیزم؟
-من فقط به یه نفر نیاز دارم تا من رو دوست داشته باشه نه اینکه منو بفهمه! چون همه تو مسیر فهمیدنم خسته میشن و به مرحلهی دوست داشتنم نمیرسن!
-جایزهی خواب آلود ترین کراش/دوست/همکار/کسی که باید تا الان فراموشش میکردم و اینقدر عقدهای بازی درنمیاوردم میرسه به کوبی اسمالدر تبریک میگم
-باید برم نه اینکه خیلی برات مهمه!》
وقتی بیدار شدم و اینا رو خوندم بهش زنگ زدم ولی جوابی نداد ، چیکار میشه کرد ؟ نمیشه نگران این بچه نبود پس رفتم آپارتمانش خدایا من از مرکز شهر متنفرم و بعد وقتی درو یه پسر نیمه لخت باز کرد یکم متعجب شدم و وقتی رفتم تو و دیدم یه دختر نیمه لخت داره قهوه میخوره میخواستم فریاد بزنم این دوباره نمیتونه اتفاق بیوفته!
YOU ARE READING
Scars [L.S]
Mystery / Thriller[Completed] هرکسی توی زندگیش یه بار زخم خورده و ترجیح داده اونو یه راز نگه داره ولی وقتی بدن برهنه میشه جای زخم معلوم میشه و یادمون میندازه که رازمون راحت تر از چیزی که ما فکر میکنیم میتونه بر ملا بشه... Cover by beautiful soul @IWontBeTheOne فن پِ...