آدیوس آمیگو ، هولا آمیگو

857 152 39
                                    

لویی از تعجب خشکش زده بود ، هری خم شد و دستاش رو روی زانوش گذاشت و سعی کرد نفسش رو که بند اومده بود برگردونه ، هری بعد از چند نفس عمیق کنترل خودش رو بدست آورد و گفت: تا حالا توی زندگیم اینقدر احساس حماقت نکرده بودم ، باید میدونستم ، باید می فهمیدم این کارا زیر سر اونه
لویی سری تکون داد و گفت: میدونم صحبت کردن راجع به مادرت الان برات سخته ولی من باید بدونم تو چی میدونی!
هری عرق روی پیشونیش رو پاک کرد و گفت:اون زن دیوونست باشه؟ باور کن راست میگم اون همیشه از درست کردن اَبر انسان‌هایی که مریض نمیشن ، سرطان نمیگیرن و بر اثر بیماری نمیمیرن حرف میزد ولی فکر نمیکردم تا اینجا پیش بره!

لویی دو دستش رو به شونه‌های هری گرفت و گفت: هری منو ببین من نمیخوام کارآگاه استایلز حرف بزنه ، میفهمی؟ میخوام هری حرف بزنه ، میخوام هریِ من حرف بزنه
قطره اشکی از گوشه‌ی چشم هری پایین چکید و گفت: من یکی از موش‌های آزمایشگاهیش بودم ، برای همینه که تو از من نمی شنوی که درباره مادرم حرف بزنم
لویی پلکاش رو روی هم فشار داد و پرسید: اون روی تو آزمایش میکرد؟
هری سری تکون داد و گفت: بیشتر نمونه برداری ، برای آزمایشات روی بافت انسانی ، اون تقریبا موفق شده بود موش‌ها و خرگوش‌هایی که غده‌ی سرطانی داشتن رو درمان کنه اما یه جای کار می‌لنگید ، آزمایشات اون روی انسان و سلول‌هاش موفقیت آمیز نبود ، من اون موقع بچه بودم و متوجه نبودم مادرم از اینکه از پوست من رو میبُره یا گالن گالن ازم خون میکشه درست نیست با بزرگ شدنم متوجه شدم ، فرار کردم و دیگه هیچوقت برنگشتم

لویی به فکر فرو رفت و گفت : تو شاید الان متوجه نشده باشی ولی فکر کنم تو معما رو حل کردی
هری دماغش رو خاروند و گفت: چی داری میگی؟
لویی لبخندی زد و گفت : تو گفتی اون سلول‌های سرطانی توی حیوانات رو از بین برده بود درسته؟ اما دارو روی انسان جواب نمیداد ، چرا به جای اینکه دارو رو تغییر بدن ، انسان رو تغییر ندن؟
هری کمی تحلیل کرد و گفت: کارا گفت اون‌ها کشته میشن
لویی جواب داد: اونا کشته میشن چون دارو روی اون‌ها جواب نمیده نه به خاطر اینکه عجیب الخلقه هستن!
هری درحالی که از پله‌ها بالا میرفت گفت:جای خوبی رو انتخاب کرده ، مرکز درمان ناباروری، باورم نمیشه از اعتماد این مردم چطور داره سو‌استفاده میکنه ، درسته اون سعی داره سرطان رو درمان کنه اما هنوز هم داره بچه‌های بیگناه رو میکشه پس لعنت بهت مامان! من جلوتو میگیرم

لویی جلوی دو راهرو که به راست و چپ جدا میشد ایستاد و گفت: تنها چیزی که نمیفهمم دخالت ارتشه ، اگه این بنیاد نمیخواد سلاح‌ درست کنه ، پس چرا ارتش باید ازشون حمایت کنه و مسائل رو براشون لاپشونی کنه؟
هری اخمی کرد و گفت:پول داه! (داه / duhh! یه جورایی مثل صد در صد خودمون ، وقتی یه چیزی خیلی تابلوئه گفته میشه) تصور کن ارتش چقدر پول به جیب میزنه اگه بیاد و بگه ما درمان سرطان رو پیدا کردیم مسلما پول بیشتری نسبت به فروش سلاح‌های کوفتی بدست میاره

Scars [L.S]Where stories live. Discover now