Part22 یک پسره عادی

557 136 20
                                    

گایز برای دیرکرد معذرت میخوام.
اما مشکل واتپد تمومی نداره‌. همون روزی که خواستم پارت جدید رو آپ کنم متوجه شدم رمز اینام به مشکل خورده و بالا نمیاره. با کلی مکافات از طریق ایمیل تونستم واردش بشم.

 با کلی مکافات از طریق ایمیل تونستم واردش بشم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

___________________________________________

ادامه رمان:

از اخرین باری که بغلش کردم چندسالی بود میگذره.
... یونگی
+ بله اپا
... تو یه پسره عادی و معمولی هستی معمولی تر از هر پسری که میشناسم.

امروز خوشحالترین روز عمرمه. اینکه بعد این همه سال با همه پدرم تونستم حس یه پسر عادی رو داشته باشم وصف نشدنیه.
نمیدونم چقدر با مداد تو‌ دستم مشغول کشیدن اشکال جورواجور داخل کتاب تخصصیم بودم؛ با رسیدن یکی بالا سرم سکوت عجیبی حکمفرما شد.
همین کاری کرد تا رشته افکارم از هم بپاشه و سرم رو از داخل کتاب بیرون بیارم و نگاهم رو بالا بدم.
... مین یونگی؛ حواست کجاست پسر!
معلممون بود؛ انگار که خیلی تو فکر و خیال به سر برده بودم که کامل کلاس رو به فراموشی سپرده بودم.

کتاب رو از روی میزم برداشت و عینکش رو روی چشمهاش تنظیم کرد.
... اینکارته جای درس خوندن؟
+ ببخشید آقا...
... ببخشم؟ جای گوش دادن سر کلاس برای من گل و جک و جونور میکشی؟
همین حرف معلم کاری کرد تمامی کلاس به یکباره از خنده منفجر بشن. سرم رو پایین انداختم تا نگاهم با هیچکدومشون قفل نشه. نمیخواستم روز خوبم با خنده های ابلهانه این همه آدم خراب بشه.
سوت کشیدن گوشم باز هم شروع شده بود.
اضطراب لعنتیم انگار قرار نبود تموم بشه...
... یه نمره منفی گرفتی متوجه میشی سرکلاسم به درس گوش کنی!!!

کلاس با بد و خوبش تموم شد. بعد از تموم شدن این کلاس لعنتی هر کسی با رد شدن از کنارم و بیرون رفتن از کلاس یا میخندید یا با کناریش شروع به پچ پچ کردن میکرد. اگه اول روز کلاسم بود اینکاراشون برام غیر قابل هضم و تحمل بود. اما به لطف یه عوضی جئون جونگکوک این کمترین اتفاقیه که تو این مدرسه نفرین شده برام میفته!
~ هی خوبی؟؟؟
نگاهم رو به صدای آشنایی که از بالاسرم میومد دادم...
+ آره
~ دیروز چطوری برگشتی خونه؟
+ عام... با تاکسی!
دروغ میگفتم؛ اگه میگفتم جونگکوک منو تا یه حایی رسونده مطمئنم فکر میکرد باهاش جور شدم و براش سوتفاهم پیش میومد.

 ( تکمیل شده) ASDWhere stories live. Discover now