Part23 مال من

651 150 55
                                    

نگاهمو به حالت سوالی و کلافه تو همون حالت بهش دادم و لب زدم:
+ چی؟
× دفعه بعد حتی اگه حالت بد بشه فقط از کنارت میگذرم. انقدر بیچاره نباش.

میخواستم جوابش رو بدم اما تحلیل رفتن خود بخود بدنم و حس بی حسی رو نوک انگشتام به خاطره خوردن قرص هام این اجازه رو بهم نمیداد.
~ کوک اینجا چیکار میکنی؟!
با صدای آشنای جیمین از بودنش نفس راحتی کشیدم و فرصت رو غنیمت شمردم و کنارش قرار گرفتم.
~ حالت خوبه؟
+ آره.
کتم رو به خاطره حس خفگیه عجیبی که از فضا بهم دست داده بود دراوردم.
~ میخوای من بگیرمش؟
نگاهم رو به جیمین دادم که دستش رو سمت کت یونیفرمم گرفت تا ازم بگیره. لبخند کم جونی زدم و کت رو دستش دادم.
+ ممنون...
دست چپش رو به حالت نوازش کوتاه رو موهای نسبتا بهم ریختم کشید و با چشم هاش حالت چهرمو آنالیز کرد.

**********************

(از زبان جونگکوک)

رفتار جیمین زیاد از حد صمیمی بود. به چه جراتی به چیزی که مال منه دست میزنه؟
نفسمو به حالت هیستیریک بیرون دادم کلافه بهشون خیره شدم با نشستن دستی روی شونه ام نگاهمو به کنار دادم.
تهیونگ و اینچی بودن...
_ چیشده اینجا چیکار میکنی؟ میدونی چقدر دنبالت بودیم؟
×بنظرت چیکار میکنم؟
_

سوال رو با سوال جواب نده.
× این لعنتی به چیزی که مال منه نزدیک شده!

با حرفم تهیونگ رد نگاهم رو دنبال کرد؛ با دیدن جیمینی که داره به یونگی ارامش میده آهان آرومی از بین لبهاش خارج شد.
_ میخوای چیکار کنی؟
• اوپا میشه بریم؟
بدون اینکه به حرف اینچی توجه کنم رو به تهیونگ لب زدم:
× نظر خودت چیه؟؟؟
مطمئنم با این حرفم به این نتیجه رسیده بود که باز هم یه نقشه جدید برای این احمق ناقص داشتم.
_ دیوونگی نکن جونگکوک!
× چیزی که مال منه؛ فقط مال منه.
_ دیوونه نگران اینم به خاطره این بچه ناقص الکی پرونده مدرسه ات با تعهد پر بشه.

با تموم شدن حرف تهیونگ؛ نیشخندی از سر عصبانیت و کلافگی پنهانم زدم و سمت یونگی نزدیک شدم. دست راستم رو دور گردنش تکیه دادم و نگاه واضح و تهدید آمیزم رو روبه جیمین دادم.
×حرفاتون تموم شد؟
~ ...

با سکوت هردوشون فرصت رو غنیمت شمردم و با حرکتم کاری کردم به خاطره دستم دور گردنش پا به پای من حرکت کنه.
× من با این دوستمون کار دارم!
~ یونگی میخوای منم بیام؟
میدونستم این حرف رو برای این میزنه تا از در امان بودنش در مقابل من مطمئن بشه.
همونجور که دستم دور گردنش بود سرم رو نزدیک لاله گوشش بردم و با صدای بمم و خشدار جوریکه فقط خودش صدام رو بشنوه لب زدم:
× بهتره دکش کنی...
با بهت و ناباوری سرش رو سمتم برگردوند و چند لحظه بهم خیره شد.
+ جیمین... میخوام با جونگکوک وقت بگذرونم.
~ مطمئنی؟

 ( تکمیل شده) ASDWhere stories live. Discover now