Part35 بی پروا

746 140 42
                                    

چند قدم به عقب برداشتم سریع راهی که اومده بودم رو سمت کلاس دوییدم.
این حس رو دوست نداشتم. این دوگانگی تو تشخیص رو دوست نداشتم؛ من چم شده بود؟!

چند دقیقه ای گذشته بود که سرمیزم جا گرفتم.
تو این فاصله جیمین میخواست هربار با حرف زدن و دلجویی کردن اینکه چرا این موضوع رو بهم نگفت رو از دلم دربیاره. اما بدبختانه یا خوشبختانه من آدمی نیستم که سریع چیزی رو فراموش کنم؛ حدااقل چیزی که ربط مستقیم با مشکل بدنیم داشته باشه رو...
~ یونگی
+ گفتم نمیخوام... چیزی بشنوم.
لکنتم نسبتا کمتر شده بود. همه اش به لطف ندیدن چهره رو اعصاب جونگکوک بود. اونقدر لحنم محکم و جدی بود که دیگه تلاشش رو برای دلجوییش بیهوده بدونه و سمت میز خودش بره.
با رفتنش نگاهمو با خجالت و شرمی که معلوم نبود چجور درونم شکل گرفته بود به تمام بچه هایی که تو کلاس بودن دادم...
چرا تاحالا متوجه تغییرشون نشده بودم؟!
همشون لباسایی جز لباس مدرسه تنشون بود...
یعنی ممکنه این نادیده گرفتن این تغییر بزرگ همشون به خاطره اوتیسمم بوده باشه؟!

لبخند تلخی رو مهمون لبهام کردم و دست چپم رو بالا آوردم و برخلاف میل باطنیم شروع به جوییدن ناخونام کردم. جونگکوک هم پس لباس دیگه ای تنش بود؟!
چشمهام رو محکم رو هم فشار دادم و محکم چند مرتبه پاهامو رو زمین کوبیدم.
همینکارم کافی بود تا دوباره صدای پچ پچ بچه های کلاس بلند شه.
... دیوونه اس؟
... هیش صداتو میشنوه!
... دروغ میگم مگه دیوونه اس دیگه.
با اینکه میدونستن صداشون رو میشنوم دست از حرف زدن و غیب پشت سرم برنمیداشتم. با نشستن سایه سنگینی رو میزم با چهره تو هم رفته به فرد بالا سرم چشم دوختم. تهیونگ بود. با دیدن لباس عجیب و شادی که تنش بود یکم جا خوردم.
با گنگی به لباس تنش چشم دوختم و همونجور که مات و مبهوت بهش زل زده بودم با بشکنی که منو از بهت خارج کنه لب زد:
_ آیگو چیشده بچه؟
+ هیچی...
_ برای هیچی داری ناخوناتو میجویی؟!

با حرفش سریع دستم رو از دهنم فاصله دادم و عین بچه ای که میخواد پنهون‌کاری کنه به شکل ناخودآگاه دستمو پشت کمرم قایم کردم.
با خجالت بیشتری که برای فهمیدن این موضوع توسط این تهیونگ لعنتی به سراغم اومده بود لب های پایینم ذو با شدن بین دهنم گرفتم و پوسته ی لبم رو بین دندون هام بازی دادم.
با تردید چشمهام رو بالا دادم و بهش زل زدم.
این لباس برای ادم عجیبی مثل اون برازنده بود. برای کسی مثل این ادم که خوب و بد بودنش رو نمیتونستی تشخیص بدی!!!
___________________________________________

 برای کسی مثل این ادم که خوب و بد بودنش رو نمیتونستی تشخیص بدی!!!___________________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
 ( تکمیل شده) ASDWhere stories live. Discover now