6

1.6K 315 93
                                    

به کتاب خیسی که روی شوفاژ گذاشته بود خیره شد. امیدواره صفحه هاش خیلی چروکیده نشه.

تنش یه ذره لرزید. تهران خیلی سردتر از رشته. شاید بخاطر رطوبت پایینش سرما بیشتر حس میشه اما توی اول پاییز حس کردن سرما عجیبه.

وسیله هایی که روی زمین بود رو جا به جا کرد. نمی دونست وسیله ها رو کجا میزارن اما بیشتر کابینت ها خالی بود و یخچال هم نظم خاصی نداشت پس به سلیقه خودش چید و وسیله ها رو دم دست گذاشت.

صدای زنگ گوشیش بلند شد و بهش نگاه کرد. روی صفحه بزرگ نوشته بود رعنا! عجیبه! خواهرش از وقتی باردار شده قبل از ظهر از خواب بیدار نمیشه..

-بله؟

-سلام آبانی خوبی؟

-سلام. من خوبم تو چی؟

-اوی خوووداااااا.. فسقل.. دردسر.. ته تاقاری دانشجو شدی واسه من آخ قربون چشمای اعصاب خورد کنت برم من که همیشه مظلومه.

-رعنا. من بزرگ شدم.

-بزرگ؟ آبانی تو و رامین هیچ وقت بزرگ نمیشین. جفتتون تا ابد همون پسر بچه های ونگ ونگو می‌مونین.

-رامین ازت بزرگتره.

-فقط یه سال نه بیشتر.

-چی شده صبح بیدار شدی؟ مطمئنی حالت خوبه؟

-آهاا. بریم سر اصل مطلب.... آبان. پسره.

-پسره؟

آبان با ذوق گفت و خواهرش دوباره تکرار کرد.

-آره پسره. من بردم... یوهو اسمشو من باید بزارم..

-پیمان حالش خوبه؟ خوشحال شد.

-شوهر خل و چل من گیر داده پسره خودته من دختر می‌خوام منم گفتم خودت برو بزا دختر بشه.
اونم تو دلش خوشحاله ولی انتخاب اسم رو به من باخت.. آبان؟

-هوم؟

-منم یه جورایی مطمئن بودم دختره. آخه خیلی آرومه زیاد تکون نمیخوره.. حالا اسم چی بزارم؟

-من انتخاب کنم؟ لطفاً لطفاً رعنا لطفاً

-بچه خودمه.. نه...

-من دایی میشم.

-خب کوجدانه دایی. بگو ببینم چه اسمی می‌خوای بزاری؟

-زاب

-چی؟

زاب.. اسم پسرونه با معنی دریا. یعنی از آب دیگه.

-من به پسرم نمیگم زاب.. زاب مامان... ایشه.. یه چیز دیگه.

-معنیش قشنگه.

-وقتی بره مدرسه مسخرش میکنن. یه شانس دیگه داری. زودباش یه اسم خوب بگو.. یه چیزی که اولش ز نباشه. زاب نباشه.

-خب.. آوش.

-آوش.. دوسش دارم.. قشنگه. یعنی چی؟

-فکر کنم خونده بودم یه جا نوشته بود به پاکی آب.

آبان یک دریاWhere stories live. Discover now