11

1.5K 271 63
                                    

رهام جلوی در خونه پارک کرد و به ساختمون خیره شد. رد شدن از در ورودی یعنی یه دردسر جدید.
پیاده شد و جلوی در وایساد و زنگ در رو فشار داد.
بدون اینکه کسی به آیفون جواب بده در باز شد.

رهام وارد خونه شد و از حیاط گذشت. در چوبی بزرگ ورودی رو باز کرد و با تعجب به شیشه های شکسته روی زمین نگاه کرد. 

اینجا چه خبره؟ کاش کسی جوابش رو بده.

-چیه؟ گفته بیای سر من داد و بیداد کنی؟

رهام سرش رو چرخوند و با چهره پدرش که با اخم بهش نگاه میکرد رو به رو شد. مرد قدبلندی که کمی وسط سرش کم مو شده بود و همچنان جذبه خودش رو حفظ کرده بود‌.

جوابش رو با صدای محکم و قدرتمند داد.

-چی کار کردی؟ چیه؟ باز عاشق یکی شده از من کوچیکتر؟

-اول فکر کن بعد حرف بزن. بعد سی سال زندگی حالا من براش مایه تاسف شدم.  انگار تا قبل از زندگی با من تو پر قو بوده.

-طلاق بگیر.. کجاش سخته؟

-رهام؟!

-چیه؟ مگه دروغ میگم؟

-برو باهاش حرف بزن.. چمدون نبنده بره.. برو نذار بره.

-تو باهاش دعوا کردی.. به من چه..

رهام گفت و سمت آشپزخونه رفت و جاروی دستی رو برداشت. به پذیرایی برگشت و گلدون سالم و لیوانی که روی زمین بود رو برداشت و شروع کرد به جارو کردن شیشه ها.

-اینو ول کن.. برو با مادرت حرف بزن آروم بشه.

-زن خودته.. خودت برو..

-رهام... برو کنارش... برو.

-گفتم خودت برو..

-مادرته.

-زن توئه.

--اصلا من غلط کردم خوبه؟ نمی‌خواد منو ببینه.  برو پیشش

-دوستش داری بهش بگو.. چرا خودتونو عذاب میدی. با دخترای کم سن و سال قرار شام میزاری میری بیرون تا حسودیش بشه. سعی میکنی بگی برات مهم نیست ولی از ترس اینکه ولت کنه و بره دستات میلرزه.. داری چی کار میکنی پدرِ من؟

-تقصیر خودش بود.. من دوستش داشتم ولی منو پس زد. سی سال پیش توی صورتم نگاه کرد گفت زنت میشم چون مجبورم ولی حالم ازت بهم میخوره.. هنوز اون تنفر رو توی حرفاش داره.

-اونم دوست داره... دوتا بچه دارین.. اگه به فکرت نبود حالتو از من نمی‌پرسید.

-رهام .. برو تو اتاق یه ذره باهاش حرف بزن آرومش کن یه هو قاتی میکنه میزاره میره.

-رها کجاست؟

-اون کی به ما اهمیت داده که بار دومش باشه؟

رهام دیگه جواب نداد و از پله های خونه بالا رفت و جلوی در اتاق مادرش صبر کرد و در زد.

آبان یک دریاTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon