Part 27

1.2K 532 318
                                    

شرط ووت ۱۵۰تا 💖
-

پوستش رو با لبانش لمس می‌کرد. نوازش می‌شد. عشق رو می‌چشید. توجه رو داشت انگار وسط کائناته، انگار ارزشمند‌ترین موجود دنیاست. دستش از رانش کشیده شد و تا سینه‌ش بالا اومد. به سمت گردنش رفت و گرفتش، کناره شو کمی فشار داد تا چشماتش بسته بشه. سرش سبک شد و بعد فشار برداشت. نوازش روی گونه‌ش رفت.

چشم گشود و التماس کرد: «منو ببوس.»

و به دستش آورد. لبای ییشینگ دوباره بوسیدنش. ییشینگ تمام چیزی بود که در اون لحظه می‌خواست.

بدن برهنه‌ش بین ملحافه‌ها پیچیده شد و در آغوش گرمی فرو رفت. موهاش نوازش می‌شید و زمزمه‌های قشنگ رو زیر گوشش حس می‌کرد. لبخند زد. احساس می‌کرد بی‌کرانه.

زمزمه‌ی ییشینگ ادامه یافت: «هی. می‌خوای یه چیز خفن اسنیف کنیم.»

سهون انتظار داشت بخنده و قبول کنه ولی چند لحظه به ییشینگ خیره موند. بدنش یخ کرده بود. لب زد: «نه. نمی‌خوام مصرف کنم.»

ییشینگ با لبخند سرخوشی لباشو کوتاه بوسید و گفت: «باشه. هر چی تو بخوای.» و دوباره در آغوشش کشید.

سهون ساکت به سقف خیره موند. نسبت به مصرف دوباره‌ی مواد حس گهی داشت. خودشو توضیح داد: «وقتی مصرف می‌کنم، یه جوریه که از خودم بدم میاد. از خودم متنفر می‌شم.»

ییشینگ جوری جوابشو داد انگار ساده‌ترین چیز دنیا رو تحلیل می‌کنه: «پس نباید مصرف کنی.»

سهون مطمئن نبود: «ولی گاها می‌خوامش.»

ییشینگ مکث کرد و گفت: «این جالبه که آدم به چیزایی جذب می‌شه که خواستنشون حالشو بد می‌کنه.»

سهون به ییشینگ خیره شد. موهای مشکی رنگ و مرتبش حالا کمی شلخته بود و چند تار موش روی صورتش ریخته بود. لایه‌ی خیلی نازکی از عرق روی پوستش نشسته که باعث می‌شد پوستش کمی بدرخشه. اون عضلات قشنگ و دوست داشتنی و چهره‌ی پخته‌ای که نشون می‌داد صاحبشون یه مرد در دهه‌ی ۴۰سالگیشه. سکسی!

سهون در برابرش احساس خاصی داشت. ییشینگ ازش فراتر بود، دغدغه‌های کودکانه‌ای که سهون رو آزار می‌داد براش یه سری موضوعات ساده‌ی حل شده بودن و با کلی چیزای بزرگ‌تر سر و کله می‌زد. اون‌ قدرتمند بود و برای همین بود که سهون گاهی دوست داشت بهش آسیب بزنه. لذت می‌برد که بتونه براش اون فرد ویژه‌ای باشه که بابتش ضعیف می‌شه.

لب زد: «من برات یکی از اون‌ چیز‌هام؟ چیزی که می‌خوایش ولی حالتو بد می‌کنه؟»

HiganbanaWhere stories live. Discover now