Part 45

982 406 315
                                    

چانیول به مرد رو به روش نگاه می‌کرد. موهای قهوه‌ای تیره و پوستی که برنزه بود. نگاهش جدی به نظر می‌رسید و باعث می‌شد ساکت بمونه. مرد ده دقیقه پیش وارد بخش شده بود و وقتی نشانشو بیرون آورد و گفت که قراره اون‌جا کار کنه، چانیول فهمید قضیه شوخی نیست. تیمشون منحل نمی‌شد، فقط یه رییس جدید داشتن.

کیم جونگین! اسمش این بود. چانیول تقریبا همه‌ی شایعات پشت سرشو می‌دونست و دلش نمی‌خواست به هیچ کدومش فکر کنه چون هیچ کدومشون اون‌قدر مثبت نبود که باعث بشه حس بد الانش از بین بره.

جونگین وقتی وارد بخش شد از کیونگسو خواست که پرونده‌ها رو بیاره و حالا ده دقیقه بود که با حوصله اونا رو می‌خوند و هیچ معرفی‌ای شکل نگرفته بود. جونگین رو همه می‌شناختن، بازرس سابق امنیت ملی بود. مدال افتخار داشت. خیلی کم پیش میومد یک نفر منتقل بشه ولی حالا رخ داده بود. شایعات می‌گفتن اون بهترین دوستشو با دستای خالی کشته. چانیول واقعا نمی‌خواست بهش فکر کنه. سوال بزرگ‌تر این‌که چرا همچین کسی باید بخواد افت مرتبه داشته باشه و بخواد اون‌جا کار کنه؟ یه چیزی مشکوک بود.

جونگین یه لحظه روی پرونده‌ای مکث کرد. نیشخندی روی لباش نشست و سرشو بالا آورد و به اتاقک بخششون نگاه کرد. بلند گفت: «بیون بکهیون کجاست؟»

شاید چانیول همین الان جواب سوالشو می‌دونست.

کیونگسو زودتر از چانیول شروع به صحبت کرد: «برای امروز مرخصی گرفته.»

جونگین خندید: «اون واقعا با ستاره‌ی بخت تاریکی متولد شده. بدترین روز رو برای مرخصی انتخاب کرده.»

چانیول گفت: «به ما نگفتن امروز شما میاین...»

جونگین وسط حرفش پرید: «و تو دوست پسرشی، نه؟»

ابروهای چانیول بالا رفت. تمسخر توی لحن جونگین موج می‌زد: «بیخیال. طرفشو گرفتی. در هر صورت همه هم می‌دونن این‌جا یه خبراییه. بکهیون و‌ همکارش... اون احمق همیشه غیرحرفه‌ای عمل می‌کرد.»

چانیول حرفی نزد و لباشو به هم فشرد. جونگین بهش خیره بود: «پسر آقای پارک و بیون بکهیون. به نظرم بهترین تیم رو انتخاب کردن، همه چیز درباره‌ی این‌جا جالبه.»

پرونده‌ها‌ رو روی میز پرت کرد. لبخند تمسخرآمیزش از روی لباش پاک نمی‌شد. به میز تکیه داد و‌ دست به سینه شد. چشماشو بست و گفت: «قاتل هیگانبانا به این تیم گیر داده. احتمالا نفر بعدی منم ولی برام مهم نیست.»

کیونگسو به چانیول نگاه کرد. جونگین چشماشو باز کرد: «من هیچ خانواده‌ای ندارم که اونو بکشه، هیچ دوست یا معشوقه‌ای هم ندارم. قراره اوضاعش یکم سخت باشه که یکی رو پیدا کنه که من بهش اهمیت می‌دم.»

HiganbanaWhere stories live. Discover now