چانیول با تعجب نگاه میکرد که چطور بادیگاردها همه جا هستند. کیونگسو داشت با یکی از اونها صحبت میکرد. بکهیون و جونمیون نیومده بودند.
چند دقیقه بعد کیونگسو به سمت چانیول رفت و پرسید: «گزارش رو نوشتی؟»
چانیول سریع سرشو تکون داد: «بله.»
و کاغذی رو به کیونگسو داد. با هم به سمت اتاق کنترل رفتن. فیلم پخش شد. کسی که انجامش داده بود توی چهارتا از دوربینها افتاده بود.
چانیول لب زد: «این ناشیانهست.»
کیونگسو گفت: «آره. امروز ۴تا گزارش دیگه هم داشتیم.»
چانیول به کیونگسو نگاه کرد. کیونگسو گفت: «مرگ دونگهیول به عنوان یه خبرنگار باعث شد قضیه بترکه. احتمالا اینا کار قاتل نیست و یه جور شوخی احمقانهست که کلی عواقب بد به دنبال میاره. این جدی آبروریزیه.»
همون لحظه زنی وارد اتاق کنترل شد. نشان پلیسشو در آورد و گفت: «آره این آبروریزیه. سربازرس مین هستم. باید بهتون بگم این پرونده به ما واگذار شده.»
کیونگسو اخم کرد و با شوک پرسید: «چی؟»
خانم مین نامهای که داخل پاکت کاهی بود رو به کیونگسو داد و گفت: «به خاطر عملکرد ضعیف پرونده رو به ما انتقال دادن. ازتون میخوایم لطفا اینجا رو ترک کنید.»
به چانیول نگاه کرد: «شما آقای پارک، به عنوان شاهد باید بمونید تا وقتی که گزارشتون بررسی بشه.»
چانیول خیلی آروم باشهای گفت. کیونگسو نفس عمیقی کشید. اگه جونمیون اینجا بود یه دعوای ناجور راه میانداخت و شاید هم نه، در هر صورت نفر بعدی جونمیون بود و تغییر تیم پلیس اونقدرها هم به ضررش نبود.
از ساختمون بیرون اومد. پاکت سیگارش رو درآورد. به جونمیون پیام داد: «پرونده رو از دست دادیم. تو اینو میدونستی.»
چند لحظه بعد جونمیون جوابشو داد: «بله.»
برای همین به خونهی آقای پارک نیومده بود. عوضی!
کیونگسو سیگارش رو لای لباش گذاشت. تلاش داشت لرزش دستشو از شدت عصبانیت کنترل کنه.
-
دستاش میلرزیدند. رول باریکی بین انگشتان کشیدهش بود و به آرومی برای خودش میسوخت. اون رو بین لباش گذاشت. چشماشو بست.
صدای زنونه رو شنید: «فکر نمیکردم چیزی بکشی.»
بکهیون سیگارشو روی زمین انداخت و با کفشش لهش کرد. اون واقعا چیزی نمیکشید ولی دوست داشت بین انگشتانش، بین لباش، روی پوستش، حسش کنه. آروم گفت: «این جالبه که فکر میکنی همه چیز رو دربارهی من میدونی.»
YOU ARE READING
Higanbana
Fanfiction• خلاصه: تیم شمارهی ۳ جرایم خشن، در اولین روزهای تشکیلش بعد از پذیرفتن دو عضو جدید یعنی چانیول و بکهیون، با پروندهای عجیب رو به رو میشه، قاتلی که قبل از کشتن مقتولهاش دم در خونهشون یه شاخه گل هیگانبانا میذاره تا مرگشون رو بهشون خبر بده. تیم...