دستاشو دراز میکرد و روی پوست ییشینگ میکشید. لایهی نازک عرق روی پوستش نشسته بود. خیسی دوست داشتنی بود. حس ماهیچهها و پستی و بلندها رو دوست داشت. زیبایی ییشینگ خیرهکننده نبود ولی اقتدارش نفسشو بند میآورد.
ییشینگ سیگارش رو توی جا سیگاری خاموش کرد و نگاهشو به سهونی دوخت که با نوک انگشتانش روی شکمش طرحهای فرضی رو میکشه. گفت: «لبخند میزنی.»
سهون روی تخت غلت خورد و نگاهشو از ییشینگ گرفت. ییشینگ کمی به سمتش رفت و دستشو لای موهای سهون کرد و گفت: «خوبه که میبینم میخندی.»
سهون برگشت: «و بعدش از خندهام خسته میشی و منتظر میشینی که غممو ببینی؟»
ییشینگ چند لحظه به سهون خیره موند و بعد چالش مشخص شد: «نه تایگر. پذیرفتن آدما اینجوری نیست.»
سهون نیمه نشسته شد: «چه جالب. گاها احساس میکنم یه چیزی توی تصوراتت از من ساختی و تصور میکنی من اونجوری رفتار میکنم و جور دیگهای منو نمیپذیری. من باید اون پسر زیبا، روشنگر و افسرده باشم که میسوزه و میدرخشه وگرنه جذابتی نخواهد داشت. فکر میکردم برات شبیه یه شی هستم، پذیرفتن یک شی چه احساسی داره؟»
ییشینگ هم نشست. به پشتی تخت تکیه داد. سیگار دیگهای رو روشن کرد و پرسید: «چرا اینجوری فکر کردی؟»
سهون پشت لب پایینیشو گاز گرفت. آروم گفت: «چون بیعاطفهای.» با مسخرگی خندید. «سوال اشتباهی بود که بپرسم چه احساسی داری چون تو هیچ احساسی نداری. شاید برای همین منو میطلبی. کسی که با احساسات لبریز شده.»
ییشینگ سیگارشو به سمت سهون گرفت: «راستش نمیتونم ردت کنم. بیعاطفه؟ بله، هستم. ولی نه برای تو.»
سهون سیگار رو بین لباش گذاشت. چالهای ییشینگ دوباره مشخص شد: «من دوست ندارم آسیب ببینی. تو خیلی خوشکلی. ترجیح میدم وقتممو با تماشای تو بگذرونم.»
سهون سیگار رو به ییشینگ داد. تماشا کرد که دود از بین لباش بیرون میاد. میتونست ببینه که میتونه تا اعماق نگاهش رو ببینه و لذت ببره بدون اینکه همدلی کنه. بهش خیره میموند و حالا سهون دوست داشت بهش خیره بشه. زمزمه کرد: «دوست دارم بِکِشمت.»
ییشینگ دستاشو باز کرد: «من سراسر آمادهام.»
سهون از تخت پایین اومد. به سمت میزش رفت تا کاغذ و قلمی برداره. ییشینگ به پشتش نگاه کرد: «واقعا حاضرم قسم بخورم که قشنگترین باسن دنیا رو داری.»
سهون وسایلشو برداشت و خندید: «تو هم بهتره اون پتوی کوفتی رو کنار بزنی تا بتونم بکشمت.»
YOU ARE READING
Higanbana
Fanfiction• خلاصه: تیم شمارهی ۳ جرایم خشن، در اولین روزهای تشکیلش بعد از پذیرفتن دو عضو جدید یعنی چانیول و بکهیون، با پروندهای عجیب رو به رو میشه، قاتلی که قبل از کشتن مقتولهاش دم در خونهشون یه شاخه گل هیگانبانا میذاره تا مرگشون رو بهشون خبر بده. تیم...