تهیونگ اول کمی خجالت کشید اما بعد روی لبای کوک یه بوسه اروم گذاشت
کوک راضی از کار امگاش پیشونیش رو بوسید و بعد تازه یاده چیزی افتاد
کوک: عشقم بلند شو باید بریم بیرون
ته: کجا ؟
کوک: میفهمی حالا پاشو
خودش از روی تهیونگ بلند شد ، کوک یه کت بلند مشکی پوشید و بعد از اینکه هر دو گوشی هاشون رو برداشتن به سمت ائودی مشکی کوک رفتن
افراد در ماشین رو براشون باز کردن و راننده سوییچ رو به کوک داد و بعد از اینکه درها توسط نگهبانا باز شد حرکت کردن
کوک ظبط ماشین رو روشن کرد و یه موزیک آروم با صدای کم گذاشت ، تهیونگ هیچ ایده ای نداشت که کجا می خوان برن و از اون طرف اهل سوال پیچ کردن طرف نبود و صبر میکرد تا خود طرف بگه یا به محل مورد نظر برسن
حواسش رو به بیرون داد ، مسیرشون مسیر قشنگی بود و از یه شهر جزیره ای هم چنین انتظاری میرفت ، خونه های رنگارنگ و طبقه طبقه که اکثرا سقف شیرونی داشتن و میشد پله هایی که خونه ها رو بهم وصل کرد دید
تهیونگ تا حالا جز مسافرت های سالانه اجباری خانواده جایی نرفته بود ، اون مسافرت ها واقعا کسل کننده بودن ، از یه طرف گردش های اجباری تو حالت گرگشون و از طرف دیگه اذیت های جکسون و هوسوک که مدام مزاحم تهیونگ و جین میشدن
با یاد آوری اون روزا بغض کرد ، هیچوقت چهره معذب هیونگش رو که وقتی پیش هوسوک میشست و هوسوک از عمد دستای هیونگش رو لمس میکرد یادش نمیره
جکسون هم همین طور بود ، از عمد ولی در ظاهر تصادفی دستای تهیونگ رو میگرفت و این کارش تهیونگ رو خیلی اذیت میکرد اما......
اما وجود آلفاش باعث شده بود که همه این خاطره های بد براش بی معنی بشن ، اره آلفاش حکم فرشته نجاتش رو داشت
با ایستادن ماشین به کوک و بعد به محلی که اومده بودن نگاه کرد
ته: بیمارستان؟؟؟
تهیونگ با تعجب پرسید و کوک در جوابش گفت
کوک: اوهوم پیاده شو
ته: ولی من چیزیم نیست
کوک اهمیتی به حرفش نداد و پیاده شد که تهیونگ هم به اجبار از ماشین پایین اومد و کنار کوک ایستاد
کوک دست تهیونگ رو گرفت و انگشتاش رو توی دست تهیونگ قفل کرد ، تهیونگ لبخندی زد و با کوک هم قدم شد
و بعد لباش رو غنچه کرد تا تهیونگ ببوستش ،
به محض ورود رییس بیمارستان و دکتراش به سمتشون اومدن و تعظیم نو درجه ای کردنرییس: خوش اومدین آلفا جئون ، خوش اومدین لونا
هم زمان به کوک و تهیونگ گفت ، کوک در جوابش سری تکون داد و تهیونگ هم لبخندی زد
YOU ARE READING
THAT IS MY OMEGA [Kookv]
Short Storyنام: اون امگای منه 💫 جونگکوک ، نامجون ، یونگی الفاهایی هستن که می تونن رایحه خودشون رو پنهان کنن پدر هاشون مدام اونها رو تحقیر می کنند و کتک می زنند جین ، تهیونگ ، جیمین امگاهایی هستند که توسط پدر تحقیر و کتک زده میشن و به دستور اونها مجبور با افرا...