24

2.2K 151 9
                                    

( عمارت نامجین )

از تالار به سمت خونه راه افتادن ، توی ماشین سکوت شیرینی حاکم بود ، بالاخره بعد از ده سال نامجون اسم‌ امگاش توی شناسنامه اش بود ، دیگه فقط ماله خودش بود

اما این وسط یه چیزی ذهنش رو مشغول کرده بود ، امشب قراره بود جین اجازه بیشتر لمس کردنش رو بهش بده یا نه ؟؟!!

تنها مسئله ای بود که نامجون نمی دونست ، اما این طرف جین داشت به این فکر میکرد کدوم تیپش امشب آلفا رو دیوونه تر می‌کنه

جین به آلفاش اعتماد کرده بود ، امشب قرار بود بزاره آلفاش باکرگیش رو بگیره

به خونه رسیدن و نامجون وارد عمارت شد ، ماشین رو پارک کرد و پیاده شد ، ماشین رو سریع دور زد و در رو برای جین باز کرد، از وقتی جین پیشش بود همیشه اون در ماشین رو براش باز میکرد

جین پیاده شد و دستش رو تو دست نامجون قفل کرد ، نامجون و جین با لبخند رفتن بالا

نامجون: من میرم اتاق بغلی ، راحت لباست رو عوض کن

جین سری تکون داد و نامجون رفت و البته نامجون لبخند شیطنت آمیز جین رو پشت سرش ندید

جین رفت داخل ، لباس هایش رو در آورد و شروع به آماده شدن کرد......

نامجون از جا سیگاری مخصوصش سیگار برگش رو در آورد و با فندک طلاکوب شدش روشنش کرد

از سیگارش کامی گرفت ، نمی دونست امشب چکار کنه، اگر امگاش هنوز هم رابطه نمی خواست چی ؟ اگر هنوز به نامجون اعتماد نداشت چی ؟ اگر .......

و هزارتا اگر دیگه توی ذهنش اومد ، کلافه هوفی کشید و کام دیگه ای از سیگارش گرفت

کراواتش رو شل کرد و فیلتر سیگار رو توی جا سیگاری نقره خاموش کرد

نامجون: امیدوارم خوب پیش بره

با خودش زمزه کرد و به سمت اتاق مشترکش با جین رفت

تو آینه نگاهی با تیپش کرد و راضی از تیپش با برق لبی که به لبای قلوه ای و نرمش زد تیپش رو کامل کرد


با صدای در روی تخت نشست و پاش رو روی باش انداخت و رون های لختش رو بیشتر روی رخ کشید

جین: کیه؟

نامجون: نامجونم جینی میتونم بیام تو ؟

جین با لحنی که توش شیطنت موج میزد جواب داد

جین : حتماً

نامجون در رو باز کرد و وارد شد و در رو پشت سرش بست ، وقتی سرش رو به سمت جین برگردوند نفس کشیدن یادش رفت

اون نیم تنه و شرتک ستش بد جوری به تن همسرش نشسته بود

آب دهنش رو با صدا قورت داد و نگاهش روی لبای براق همسرش قفل شد

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now